<<تاریخ فراموش شده ایران>>

تاریخ ما حکایت طولانی انسان هاست

<<تاریخ فراموش شده ایران>>

تاریخ ما حکایت طولانی انسان هاست

وشمگیر

 

بعد از مرد آویچ، جمعی از یاران او برادرش «وشمگیر» را از مازندران به اصفهان و ری احضار کردند که حکومت را به بسپارند، اما، چنانکه خواهیم دید حکومت ولایتهای عمده دیگر به دست آل بویه افتاد و این خانواده بعضی نواحی قلمرو حکومت خود رابه حوالی مرزهای ایران در عصر ساسانی رساندند. در این مدت، وشمگیر تنها به حکومت گرگان و قسمتی از مازندران اکتفا کرد ( ۳۲۳ تا ۳۵۷ ه.ق.)‌. جنگهای او با آل بویه، به شکست انجامید و تقاضای کمک از نوح بن نصر سامانی نیز بی نتیجه ماند. وشمگیر در حالی که آماده نبرد با آل بویه می‌شد، در حین شکار، مورد حمله گرازی قرار گرفت و کشته شد ( اول محرم ۳۵۷ ه.ق.). بهستون (بیستون) پسر وشمگیر، با برادرش قابوس رقابت داشت و حوزه حکومت قابوس – بعد از مرگ برادر – به همان گرگان منحصر شد. در جنگی که میان او و آل بویه در حوالی استرآباد در گرفت، شکست خورد و به خراسان فرار کرد ( ۳۷۱ ه.ق.). بعد از آن، گرگان در دست آل بویه باقی ماند و قابوس نیز در ۴۰۳ ه.ق. به قتل رسید. بعد از او، فرزندش منوچهر که داماد سلطان محمود نیز بود نتوانست بر قلمرو خود بیفزاید و نوشیروان پسرش، و جستان نوه اش، تنها به صورت امرای محلی در گرگان تا حدود سالهای ۴۳۵ ه.ق. حکومت راندند. در تمام مدتی که قابوس و منوچهر و سایر اولاد زیار در گرگان حکومت نیمه مستقلی داشتند، خاندان بویه که دست پرورده مرد آویچ بودند، پی در پی به فتوحات تازه دست می‌یافتند و قلمرو حکومت خود را توسعه می‌دادند.

منبع : ویکی پدیا

 

مرد آویج

 

مسئله طبرستان از همان اوایل طلوع آنها برای سامانیان حل نشده باقی مانده بود. اسفار – پسر شیرویه، هر چند ابتدا با سامانیان همراه بود، اما در آخر کار بر آنان شورید و به تدریج گرگان، طبرستان، قزوین، ری، قم و کاشان و خراسان را در قلمرو خود آورد. اسفار فرماندهی سپاه خود را به یکی از بزرگان ولایت، یعنی مرد آویچ پسر زیار سپرد، ولی خود با طغیان سربازان رو به رو گردید و در طالقان به قتل رسید ( ۳۱۶ ه.ق. ). قلمرو حکومت مرد آویچ علاوه بر مازندران و قسمتی از گیلان، به شهرهای ری، قم و کرج ابودلف (کرهرود) و ابهر و بالاخره همدان رسید. حتی سپاه خود را به حدود دینور نیز فرستاد ( ۳۱۹ ه.ق. ). مرد آویچ، اصفهان را فتح کرد و خیال حمله به بغداد را داشت. وی به زبان آورده بود که من شاهنشاهی ساسانی را بر می‌گردانم " (‌تاریخ الخلفاء سیوطی، ص ۲۵۹ ) و قصد داشت که مدائن را پایتخت قراردهد. او پس از آنکه مراسم جشن سده را در اصفهان بر پای داشت. به علت اختلافی که میان غلامان ترک و دیلم او پیش آمده، به دست غلامان ترک در حمام کشته شد. ( ۳۲۳ ه.ق. ).

منبع : ویکی پدیا

زیاران


زیاریان (یا آل زیار) و بوییان دو خانواده ایرانی از نواحی مازندران و گیلان بودند که توانستند به حکومت ایران برسند. در غرب و مرکز ایران دو سلسله دیلمی به نام آل زیار ( ۳۲۰ ه.ق. ) و آل بویه که هر دو از مناطق شمال برخاسته‌اند نواحی مرکزی و غربی ایران و فارس را از تصرف خلفا آزاد کردند. دیلمی نام قوم و گویشی در منطقه کوهستانی گیلان بود به نام دیلمستان. دیلمیان سخت نیرو گرفتند و مدت ۱۲۷ سال حکومت راندند و چون خلفا در برابر آن‌ها چاره‌ای جز تسلیم ندیدند حکومت بغداد را به آنها واگذاشتند و خود بعنوان خلیفگی و احترامات ظاهری قناعت کردند. در واقع، بعد از حکومت نیمه مستقل طاهریان و پس از صفاریان و در ایام امارت امری سامانی در ماوراءالنهر، خانواده‌های از مازندران و سپس گیلان توانستند بر قسمت عمده ایران غربی، یعنی از خراسان تا بغداد تسلط یابند. حکومت این خانواده‌ها به نام دیلمیان شهرت یافته‌است.

سرزمینهای طبرستان و دیلم که در قسمت شمالی البرز و در پناه کوهها و دره‌های صعب العبور و جنگلهای انبوه قرار دارد، از قدیم الایام ( حتی پیش از اسلام ) حاکمیت خود را حفظ کرده بود، چنانکه زمان انوشیروان ( خسرو اول ۵۷۹ – ۵۳۱ م. ) تا مدتها این ولایت یک نوع حکومت خود مختار داشت.

بعد از فتوحات مسلمانان در اکناف ایران ( با اینکه تا اقصی نقاط خراسان تحت نفوذ اعراب مسلمان در آمد )‌ باز هم طبرستان و دیلمان از حملات آنان محفوظ ماند. خاندانهای قدیم آن ولایت، مانند اسپهبدان و قارنیان و خانواده جستان ( حدود رودبار و منجیل ) همچنان به آداب و رسوم خود زندگی می‌کردند. همچنین، بسیاری مذهب خود را نیز حفظ کردند، تا روزگاری که گروههای از عراب طرفدار خاندان علی و شیعیان زیدیه به آن نواحی پناه بردند و مورد حمایت همان خانواده‌ها قرار گرفتند. چنانکه وقتی « داعی کبیر » حسن بن زید در آن نواحی سکنی گزید، جمعی کثیر از مردم طبرستان و گیلان به طرفداری او برخاستند. همچنین در جنگهایی که میان او و یعقوب لیث صفاری رخ داد، مردم گیلان از او حمایت بی دریغ نمودند .

منبع : ویکی پدیا

 

پادشاهان سلسله سامانی

 

نام و لقب نه تن از پادشاهان این سلسله با توالی و مدت حکومتشان، از این قرار است:

    سامان خدا

    اسد بن سامان

    یحیی بن اسد

    نصر اول

    اسماعیل بن احمد، معروف به امیر ماضی (۲۹۵ – ۲۷۹ ه‍.ق.)

    احمد بن اسماعیل، معروف به امیر شهید (۳۰۱ – ۲۵۹ ه‍.ق.)

    نصر بن احمد، معروف به امیر سعید (۳۳۱ – ۳۰۱ ه‍.ق.)

    نوح بن نصر، معروف به امیر حمید (۳۴۳ – ۳۳۱ ه‍.ق.)

    عبدالملک بن نوح، معروف به امیر رشید (۳۵۰ – ۳۴۳ ه‍.ق.)

    منصوربن نوح، معروف به امیر سدید (۳۶۵ – ۳۵۰ ه‍.ق.)

    نوح بن منصور، معروف به امیر رضی (۳۸۷ – ۳۶۵ ه‍.ق.)

    منصور بن نوح (۳۸۹ – ۳۸۷ ه‍.ق.)

    عبدالملک بن نوح (۳۸۹ – ۳۸۹ ه‍.ق.)

    ابراهیم بن منصور (۳۸۹ – ۳۹۰ ه‍.ق.)

 

منبع : ویکی پدیا

زبان فارسی در دوره سامانیان


سامانیان ایجادگر دومین نو ایرانگرائی تاریخ تمدن ایران بودند و در شکل‌گیری فرهنگ، تمدن و دانش در ایران پس از اسلام نقش بسزائی دارند.

در دوره سامانیان، زبان فارسی از پیشرفت و شکوفایی زیادی برخوردار شد. با آن که سامانیان در کارهای اداری زبان عربی را به کار می‌بردند و آن را شعار وحدت خلافت می‌شمردند، امکان آن را فراهم آوردند تا شاعران فارسی دری همچون رودکی «وفات در ۳۲۹ ق / ۹۴۰ - ۱ م» و دقیقی «حدود ۳۲۵ - ۷۰ ق / ۹۳۵ - ۸۰ م» از نخستین کسانی باشند که با گونه‌ای از زبان ملی خود که از تکمیل و آمیختن لهجه ‏های محلی گوناگون فراهم آمده بود مطلب بنویسند. این زبان در دربار سامانیان پذیرفته شد و سرانجام به عنوان زبان فارسی نوین گسترش پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا زمان حاضر بر جای مانده‌است. فارسی نوین به خط عربی نوشته شد و رفته رفته هر چه بیشتر واژه‌های عربی به آن راه یافت که این امر تا اندازه ای نتیجه پیشرفت جهانی تمدن اسلام بوده‌است.

منبع : ویکی پدیا

 

         

نصر یکم بنیانگذار سلسله سامانی

 

بنیانگذار این سلسله، نصر اول و گروهی از فرمانروایان برجسته آن، توانسته بودند دورانی از آرامش نسبی را برای ایرانیان فراهم آورند، ولی البته همه آنان چنین نبودند و همیشه نیز چنین نبود. ثبات این سرزمین با کوششهایی که توسط مرداویج زیاری برای بازگرداندن طرز حکومت پیش از اسلامی صورت گرفت و همچنین با افراط کاریهای دینی پادشاه با شکوه سامانی، نصر دوم در اواخر زندگی خود به مذهب اسماعیلی گروید و از این راه خود را با دستگاه خلافت درگیر کرد، در صورتی که این دستگاه در حقیقت تکیه گاه عمده این سلسله به شمار می‌رفت. با وجود این، حتی پیش از آن که نشانه سقوط سامانیان در نتیجه کشمکشهای ایشان با خاندانهای زمیندار با نفوذ یعنی «دهقانان» و خاندانهای مأموران رسمی پدیدار شود و نیز در نتیجه جنگهای درون خاندان خود ایشان و بالاخره با گسترش قدرت آل بویه در باختر و جنوب باختری ایران آشکار شود، تحولی در نوار باختری منطقه نفوذ ایشان به دست آمد که چهره جهان اسلامی را از سده پنجم هجری / یازدهم میلادی به بعد کاملاً تغییر داد. مدت درازی مجاهدان در راه ایمان، بار جنگهای دفاعی را در مرزهای امپراتوری بیزانیس بر دوش داشتند و تقریباً همه ساله با هجومهایی که به «حمله‌های تابستانی» معروف شده بود، در سرزمینهای آل بویه پیشروی می‌کردند، ولی هیچ پیشرفت بزرگی برای مردم ارتدوکس و آیین آناتولی به دست نمی آمد. در فرارود و کناره دره فرغانه نیز با همسایگان غیر مسلمان زد و خوردی صورت می‌گرفت. که از این میان تنها بهره عمده‌ای که در نبرد سامانیان با همسایگانشان نصیب ایشان شد، گرفتن طراز «تلاس» در ۲۸۰ ق / ۸۹۳ م بود. همسایگان نامبرده شده؛ قَرَه خانیان یا ایلخانان «هر دو نام عنوانهایی است که داشتند» بودند؛ که بر ترکان قَرلُق فرمانروایی داشتند. کشور ایشان پس از انقراض دومین فرمانروایی گؤک تؤرکها (=کوک تؤرک‌ها، ترکان آسمانی ) به وجود آمده بود، که خیلی زود پاره پاره شد، به صورت دولتهای کوچکی درآمد که روابط آنان با یکدیگر خیلی هم دوستانه نبود.

منبع : ویکی پدیا

 

سامانیان

 

خاندان سامانی از مردم بلخ بوده و آیین زردشتی داشتند، سامان خدا بنیان گذار اعلی خانواده از روشناسان محل و فرمانروای بلخ بود . اسد والی عربی خراسان در نیمه قرن هشتم با سامان دوست شد . سامان دین اسلام را برگزید و نام پسر خود را اسد گذاشت . پسران اسد اشخاص با کفایتی بودند و در قرن نهم عهد مامون عباسی به حکمرانی محلی فرارود و هرات برگزیده شدند. مانند: علی در سمرقند، احمد در فرغانه و الیاس در هرات . ابراهیم پسر الیاس بود که بعدها به سپهسالاری دولت طاهری افغانستان رسید . احمد حاکم فرغانه در ۸۷۴ فوت، و نصر پسرش در سمرقند جانشین او گردید. اسمعیل برادر نصر حاکم بخارا شد و همین شخص است که بعدها دولت حسابی سامانی را در سال ۸۹۲ بعد از مرګ نصر ګرفت و درسمرقند پایه ګذاشت .

منبع : ویکی پدیا

 

نابودی حکومت طاهریان

 

از بین رفتن حکومت طاهریان و ضعف و ناتوانی تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاه خلافت پدید آمد، سرزمینهای خاوری خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان به کار بستن قدرت عملی او آزاد کرد. در چنین ایمنی و آسودگی که به ویژه دوری از بغداد آن را بی دغدغه می‌ساخت، سرزمین فرارود که از عهد طاهریان یا پیش از آن به آل سامان واگذار شده بود، به رهبری فرماندهان این خاندان، مرکز یک دولت قدرتمند شد و خراسان و ری، و مدتی هم، جرجان، طبرستان، و سیستان، از سوی خلیفه یا به حکم پیروزی و غلبه، به قلمرو آنها پیوست. با آن که پیروزی این خاندان بر جرجان، طبرستان و سیستان همیشگی نبود و چندان دوام نداشت، ولی خراسان و فرارود در بخش عمده دوره فرمانروایی آنها، از مداخله مستقیم کارگزاران خلیفه آزاد ماند و باقی مانده دنیای باستانی ایران، در شکل اسلامی خود، در همه این سرزمینها، زندگی تازه ای یافت.

منبع : ویکی پدیا

 

آغاز حکومت سامانیان


سامانیان (۲۶۱ - ۳۹۵ ق / ۸۷۴ - ۱۰۰۴ م) یکی از دودمان‌های ایرانی بودند که تقریبا بر تمامی سرزمین‌های خراسان، هیرکان، مکران، سیستان، خوارزم و کرمان حکومت کردند و باعث رشد و شکوفائی زبان فارسی دری شدند.

منبع : ویکی پدیا

 

         

فرمانروایان صفاری


 

    یعقوب بن لیث صفاری

    عمرو بن لیث صفاری

    علی بن لیث صفاری

    طاهر بن محمد بن لیث صفاری

    خلف بن احمد (نوه دختری عمرو بن لیث)

منبع : ویکی پدیا

 

         

کشمکش میان صفاریان و خلافت بغداد


 

محمد بن واصل تمیمی بر فارس مستولی شده بود. المتعمد عباسی فارس را به موسی بن بغا داد. موسی نیز عبدالرحمان بن مفلح را به جنگ محمد بن واصل فرستاد. عبدالرحمان شکست خورد و اسیر شد. چون یعقوب در سیستان خبر بالا گرفتن کار ابن واصل را شنید طمع در ولایت فارس بست. در حالی که محمد بن واصل در اهواز بود وی رو به فارس نهاد و فارس را تصرف کرد. در سال ۲۶۲ یعقوب از فارس رو به خوزستان نهاد. چون خبر به خلیفه المعتمد رسید فرمان حکومت خراسان، گرگان، طبرستان و ری و فارس را در حضور حاجیان به شمول شرطگی بغداد به وی داد. اما یعقوب راضی نشد و به خلیفه پیغام داد که به چیزی راضی نیست جز رسیدن به بغداد. خلیفه برادرش الموفق را به جنگ با یعقوب فرستاد. یعقوب در این جنگ شکست خورد و فرار کرد. بسیاری از اموال یغقوب بدست سپاهیان بغداد افتاد و به نام غنیمت به بغداد برده شد. المؤفق به علت بیماری به بغداد بازگشت و یعقوب نیز در گندی‌شاپور به مریضی قولنج مبتلا گشت. خلیفه رسولی را با منشور ولایت فارس و استمالت نزد یعقوب فرستاد. یعقوب قدری نان خشک و پیاز و شمشیر را پیشروی خود نهاد و به رسول گفت: «به خلیفه بگو که من بیمارم و اگر بمیرم تو از من رها میشوی و من از تو، اگر ماندم این شمشیر میان ما داوری خواهد کرد، اگر من غالب شوم که به کام خود رسیده باشم و اگر مغلوب شوم این نان خشک و پیاز مرا بس است.» یعقوب در سال ۲۶۵ در گندی شاپور در اثر مرض قولنج در گذشت. یعقوب را مردی باخرد و استوار توصیف کرده اند. حسن بن زید علوی که یکی از دشمنانش بود او را به خاطد استقامت و پایداریش سندان لقب داده بود.

منبع : ویکی پدیا

 

حکومت صفاریان


یعقوب لیث نخستین امیر این خانواده بود که دولت مستقل اسلامی صفاریان را بنیاد نهاد. لیث سه پسر داشت بنامهای یعقوب و عمر و علی، هر سه پسران لیث حکومت کردند اما دورهٔ حکومتشان چندان نپایید. یعقوب نیز در اوایل مانند پدر رویگری می‌کرد و هرآنچه بدست می‌آورد جوانمردانه به دوستان و همسالانش ضیافت می‌کرد. چون به سن رشد رسید تعدادی از مردان جمع شده او را به سرداری خود برگزیدند. در سال ۲۳۷ که طاهر بن عبدالله در خراسان حکومت می‌کرد مردی به نام صالح بن نصر کنانی بر سیستان مستولی شد و یعقوب به خدمت وی در آمد. طاهر که مردی با تدبیر بود صالح بن نصر را از سیستان براند و پس از وی شخصی بنام درهم بن نضر خروج کرد و سیستان را تصرف نمود و سپاهیان طاهر را از سیستان براند. درهم که نتوانست از عهده سپاهیان برآید یعقوب را به سرداری سپاه خویش برگزید. سپاهیان چون ضعف فرماندهی درهم را دیدند از فرماندهی یعقوب اسقبال نمودند. پس از چندی والی خراسان با چاره تدبیر درهم را اسیر کرد و به بغداد فرستاد. او مدتی در بغداد زندانی بود و پس از آزاد شدن به خدمت خلیفه در آمد. در این زمان بود که کار یعقوب نیز بالا گرفت و او به دفع خوارج رفت. یعقوب چون مردی با تدبیر و عیار بود تمام یارانش از وی چنان فرمانبرداری می‌کردند که برون از تصور بود. یعقوب بعد از تصرف سیستان رو به خراسان نهاد ولی چیزی نصیبش نشد. یعقوب مردی نبود که بزودی مضمحل شود و بار دیگر در سال ۲۵۳ هجری قمری رو به خراسان نهاد اما این بار بخت یار او بود. وی شهرهای هرات و پوشنگ را بگرفت و از آنجا رو به کرمان نهاد و گماشته حاکم شیراز در کرمان را بگرفت. پس از آن رو به شیراز نهاده و با حاکم فارس جنگید و آنجا را نیز تصرف کرد. یعقوب سپس چند نفر از طرفداران خود را با پیشکش‌های گرانبها نزد خلیفهٔ بغداد فرستاد و خود را مطیع خلیفه اعلان کرد. یعقوب در سال ۲۵۷ باز به فارس لشکر کشید و خلیفه المعتمد به وی پیغام داد که ما ملک فارس را به تو نداده‌ایم که تو به آنجا لشکر کشی می‌کنی. المؤفق برادر خلیفه که صاحب‌اختیار مملکت بود رسولی نزد یعقوب فرستاد مبنی بر اینکه ولایت بلخ و تخارستان و سیستان مربوط به یعقوب است. یعقوب نیز بلخ را تصرف نموده متوجه کابل شد و والی کابل را اسیر و شهر را تصرف نمود. پس از آن به هرات رفت و از آنجا به نیشاپور و محمد بن طاهر حاکم خراسان را با اتباعش اسیر کرد و به سیستان فرستاد. وی از آنجا روانهٔ طبرستان شد تا در آنجا با حسن بن زید علوی بجنگد. حسن درین جنگ شکست خورد و فرار کرد و به سرزمین دیلمان رفت. یعقوب از ساری به آمل رفت و پس از جمع‌آوری خراج یکساله روانهٔ دیلمان شد. در راه در اثر باریدن باران تعداد زیادی از سپاهیانش کشته شدند و او به مدت چهل روز سرگردان میگشت. یعقوب رسولی را نزد خلیفه فرستاد مبنی بر اینکه طبرستان را فتح کرده و حسن را منزوی ساخته است٫ به امید اینکه مورد نظر خلیفه واقع گردد. اما خلیفه حکمی را توسط حاجیان به خراسان فرستاد که چون وی از حکم ما تمرد کرد و به حکومت سیستان بسنده نکرد او را در همه جا لعن کنند.

منبع : ویکی پدیا

صفاریان



صَفّاریان از دودمان‌های ایرانی فرمانروای بخش‌هایی از ایران بودند. پایتخت ایشان شهر زَرَنگ بود.


منبع : ویکی پدیا

 


طاهریان در یک نگاه


« طاهریان نخستین سلسله ایرانی است که از اطاعت کامل خلفای بغداد سر پیچید و به تشکیل دولتی محلی و تا اندازهٔ زیادی مستقل در خراسان توفیق یافت. طاهریان از خاندان امیران و سرداران ناحیه‌ای در نزدیکی هَرات به نام پوشَنگ یا فوشَنج بودند و در مبارزات ابومسلم برای روی کار آوردن بنی‌عبّاس شرکت داشتند. در اختلاف بین پسران هارون‌الرشید، امین و مأمون، طاهر پسر حسین جانب مأمون را گرفت و در جنگی که علی بن عیسی بن ماهان، سردار امین، در ری برضدّ مأمون کرد، طاهربن حسین او را شکست داد و کشت. هنگامی که مأمون به خلافت رسید به پاس این خدمات طاهر را، برای پاسداری از امنیّت شهر، شُرطه بغداد کرد و چند سال بعد حکومت خراسان را به او داد.

نوشته‌اند که طاهر پس از فتح بغداد، هنگامی که می‌خواست با امام رضا ولیعهد مأمون بیعت کند، با دست چپ با امام بیعت کرد وگفت: « دست راست من در خراسان در بیعت مأمون است.» چون مأمون این گفته را شنید گفت: «من هر دو دست طاهر را راست می‌گویم تا بیعت او بر هردوی ما درست باشد.» از این جهت به طاهر لقب " ذوالیمینین " داد یعنی کسی که دارای دو دست راست است. باز گفته‌اند که طاهر با هر دو دست شمشیر می‌زد و لقب ذوالیمینین به این مناسبت بدو داده شده‌است. درسال ۲۰۷ه/۸۲۲م، هنگامی که طاهر حکومت خراسان را داشت، روزی در مسجد جامع مرو نام خلیفه را از خطبه انداخت. اگرچه فردای آن روز او را مرده یافتند و گمان می‌رود که به وسیله جاسوسان خلیفه مسموم شده باشد، امّا این تاریخ را آغاز تلاش برای تشکیل حکومت‌های ملّی ایرانی شمرده‌اند.

پس از طاهرذوالیمینین جانشینان او ۵۰ سال حکومت خراسان را داشتند و در بغداد نیز با نفوذ بسیار چندی در مقام شُرطه بودند. معروف‌ترین امیر طاهریان، پس از طاهر ذوالیمینین، عبدالله بن طاهر است که مردی دانا و دادگر بود و با آن که نام خلیفه را در خطبه نماز جمعه می‌آورد و هر ساله بخشی از خراج خراسان را به دربار خلافت می‌فرستاد، امّا به خلیفه اجازه دخالت درامور داخلی خراسان را نمی‌داد. این امیر دانشمند در آبادانی نیشابور یسیار کوشید. به کشاورزی توجّهی خاص داشت و از همین رو به فرمان او کتابی درباره راه نگه‌داری از قنات‌ها نوشته شد. دربار او محلّ رفت و آمد دانشمندان و شاعران و نویسندگان پارسی زبان بود. آخرین امیر طاهریان، محمّد بن طاهر، به دست یعقوب لِیث صفّار زندانی شد. وی پس از مرگ یعقوب آزاد گردید و دوباره به مقام ریاست شهربانی بغداد رسید. امّا دیگر نتوانست حکومت خراسان را به دست آورد.»


منبع : ویکی پدیا

 

طاهریان

طاهریان‌ اولین حکومت مستقل ایران بعد از حملهٔ اعراب بودند.

در اوایل قرن سوم، طاهر بن حسین، یکی از سرداران مأمون عباسی از طرف او امیر خراسان شد و بدلیل آن که عدم اطاعت خود را از مأمون اعلام کرد، اولین حکومت مستقل ایرانی بعد از اسلام در ایران تشکیل شد و حکومت او به طاهریان معروف شد. در زمان طاهریان نیشابور به پایتختی برگزیده شد.

طاهریان در جنگ با خوارج در شرق ایران به پیروزی دست یافتند و سرزمینهای دیگری مانند سیستان و قسمتی از ماوراءالنهر را به تصرف در آوردند و نظم و امنیت را در مرزها بر قرار کردند. گفته می‌شود که در زمان حکومت طاهریان، به جهت اهمیت دادن آنان به کشاورزی و عمران و آبادی، کشاورزان به آسودگی زندگی می‌کردند.

در زمان طاهریان قیامهای بابک و مازیار که به ترتیب در اذربایجان و طبرستان(مازندران)رخ داد باعث شد که انها از توجه به شرق ایران باز دارد.به همین دلیل خوارج دست به شورش زدند.اخرین امیر طاهری محمدبن طاهرنیز فردی مقتدر نبود.در نتیجه حکومت طاهریان رو به ضعف نهاد و سرانجام در میانه‌های سده سوم هجری به دست یعقوب لیث سرنگون شد.

امیران خانواده طاهریان عبارت اند از:

    طاهر بن حسین معروف به ذوالیمینین

    طلحه بن طاهر

    علی بن طاهر

    عبدالله بن طاهر

    طاهر بن عبدالله

    محمد بن طاهر بن عبدالله

منبع : ویکی پدیا

فهرست خلیفه‌ها (در قاهره)

   خلیفه  زندگی  خلافت
۱ أبو القاسم أحمد المستنصر بالله  ....-۱۲۶۲   ۱۲۶۱-۱۲۶۲ 
۲ أبو العباس أحمد الحاکم بأمر الله  ....-۱۳۰۲   ۱۲۶۸-۱۳۰۲ 
۳ أبو الربیع سلیمان المستکفی بالله   ۱۲۸۵-۱۳۴۰   ۱۳۰۲-۱۳۴۰ 
۴ أبو إسحاق إبراهیم الواثق  ....-....   ۱۳۴۰-۱۳۴۲ 
۵ أبو العباس أحمد الحاکم بأمر الله  ....-۱۳۵۲   ۱۳۴۲-۱۳۵۲ 
۶ أبو الفتح أبو بکر المعتضد بالله  ....-۱۳۶۲   ۱۳۵۲-۱۳۶۲ 
۷ أبو عبد الله محمد المتوکل علی الله  ....-۱۴۰۶   ۱۳۶۲-۱۳۷۷ 
۸ أبو یحی زکریاء المستعصم بالله  ....-....   ۱۳۷۷-۱۳۷۷ 
۷ أبو عبد الله محمد المتوکل علی الله  ....-....   ۱۳۷۷-۱۳۸۳ 
۹ أبو حفص عمر الواثق بالله  ....-۱۳۸۶   ۱۳۸۳-۱۳۸۶ 
۸ أبو یحی زکریاء المستعصم بالله  ....-....   ۱۳۸۶-۱۳۸۹ 
۷ أبو عبد الله محمد المتوکل علی الله  ....-....   ۱۳۸۹-۱۴۰۶ 
۱۰ أبو الفضل العباس المستعین بالله  ....-۱۴۳۰   ۱۴۰۶-۱۴۱۲ 
۱۱ أبو الفتح داود المعتضد بالله  ۱۳۸۰-۱۴۴۱   ۱۴۱۲-۱۴۴۱ 
۱۲ أبو الربیع سلیمان المستکفی بالله  ....-۱۴۵۰   ۱۴۴۱-۱۴۵۰ 
۱۳ أبو البقاء حمزة القائم بأمر الله  ....-۱۴۵۹   ۱۴۵۰-۱۴۵۵ 
۱۴ أبو المحاسن یوسف المستنجد بالله  ....-۱۴۷۹   ۱۴۵۵-۱۴۷۹ 
۱۵ أبو العز عبدالعزیز المتوکل علی الله  ۱۴۱۶-۱۴۹۸   ۱۴۷۹-۱۴۹۸ 
۱۶ أبو الصبر یعقوب المستمسک بالله  ....-۱۵۲۱   ۱۴۹۸-۱۵۰۹ 
۱۷ محمد المتوکل علی الله  ....-۱۵۴۳   ۱۵۰۹-۱۵۱۶ 
۱۶ أبو الصبر یعقوب المستمسک بالله  ....-۱۵۲۱   ۱۵۱۶-۱۵۱۷ 


فهرست خلیفه‌ها (در بغداد و سامرا)

   خلیفه  زندگی (تاریخ میلادی)  خلافت (تاریخ میلادی)
۱ ابوالعباس عبدالله سفاح

 ۷۲۷-۷۵۴ 

 ۷۵۰-۷۵۴ 

۲ ابوجعفر عبدالله المنصور

 ۷۱۴-۷۷۵ 

 ۷۵۴-۷۷۵ 

۳ ابوعبدالله محمد المهدی

 ۷۴۶-۸۱۲ 

 ۷۷۵-۷۸۶ 

۴ ابومحمد موسی هادی

 ۷۶۶-۷۸۷ 

 ۷۸۶-۷۸۷ 

۵ ابوجعفر هارون الرشید

 ۷۶۶-۸۰۹ 

 ۷۸۷-۸۰۹ 

۶ ابوعبدالله محمد الامین

 ۷۸۷-۸۱۴ 

 ۸۰۹-۸۱۴ 

۷ ابوالعباس عبدالله المامون

 ۷۸۷-۸۳۳ 

 ۸۱۴-۸۳۳ 

۸ ابواسحاق محمد المعتصم بالله

 ۷۹۷-۸۴۲ 

 ۸۳۳-۸۴۲ 

۹ ابوجعفر هارون الواثق بالله

 ۸۱۲-۸۴۷ 

 ۸۴۲-۸۴۷ 

۱۰ ابوالفضل جعفر المتوکل علی الله

 ۸۲۱-۸۶۲ 

 ۸۴۷-۸۶۲ 

۱۱ ابوجعفر محمد المنتصر بالله

 ۸۳۷-۸۶۲ 

 ۸۶۲-۸۶۲ 

۱۲ ابوالعباس احمد المستعین بالله

 ۸۳۶-۸۶۶ 

 ۸۶۲-۸۶۶ 

۱۳ ابوعبد الله محمد المعتز بالله

 ۸۴۷-۸۶۹ 

 ۸۶۶-۸۶۹ 

۱۴ ابواسحاق محمد المهتدی بالله

 ....-۸۷۰ 

 ۸۶۹-۸۷۰ 

۱۵ ابوالعباس احمد المعتمد علی الله

 ۸۴۴-۸۹۳ 

 ۸۷۰-۸۹۳ 

۱۶ ابوالعباس احمد المعتضد بالله

 ۸۵۷-۹۰۲ 

 ۸۹۳-۹۰۲ 

۱۷ ابواحمد علی المکتفی بالله

 ۸۷۸-۹۰۸ 

 ۹۰۲-۹۰۸ 

۱۸ ابوالفضل جعفر المقتدر بالله

 ۸۹۵-۹۳۱ 

 ۹۰۸-۹۳۱ 

۱۹ ابومنصور محمد القاهر بالله

 ۸۹۹-۹۵۱ 

 ۹۳۱-۹۳۴ 

۲۰ ابوالعباس محمد الراضی بالله

 ۹۱۰-۹۴۱ 

 ۹۳۴-۹۸۰ 

۲۱ ابواسحاق ابراهیم المتقی لله

 ۹۰۸-۹۶۸ 

 ۹۴۱-۹۴۳ 

۲۲ ابوالقاسم عبدالله المستکفی بالله

 ۹۰۵-۹۵۰ 

 ۹۴۵-۹۴۶ 

۲۳ ابوالقاسم الفضل المطیع لله

 ۹۱۴-۹۷۵ 

 ۹۴۶-۹۷۴ 

۲۴ ابوبکر عبدالکریم الطائع بالله

 ۹۳۲-۱۰۰۳ 

 ۹۷۴-۹۹۱ 

۲۵ ابوالعباس احمد القادر بالله

 ۹۴۸-۱۰۳۱ 

 ۹۹۱-۱۰۳۱ 

۲۶ ابوجعفر عبدالله القائم بامر الله

 ۱۰۰۱-۱۰۷۵ 

 ۱۰۳۱-۱۰۷۵ 

۲۷ ابوالقاسم عبدالله المقتدی بامر الله

 ۱۰۵۶-۱۰۹۴ 

 ۱۰۷۵-۱۰۹۴ 

۲۸ ابوالعباس احمد المستظهر بالله

 ۱۰۷۸-۱۱۱۸ 

 ۱۰۹۴-۱۱۱۸ 

۲۹ ابوالمنصور الفضل المسترشد بالله

 ۱۰۹۲-۱۱۳۵ 

 ۱۱۱۸-۱۱۳۵ 

۳۰ ابوجعفر منصور الراشد بالله

 ۱۱۰۹-۱۱۳۸ 

 ۱۱۳۵-۱۱۳۶ 

۳۱ ابوعبدالله محمد المقتفی لامر الله

 ۱۰۹۶-۱۱۶۰ 

 ۱۱۳۶-۱۱۶۰ 

۳۲ ابوالمظفر یوسف المستنجد بالله

 ۱۱۲۴-۱۱۷۱ 

 ۱۱۶۰-۱۱۷۱ 

۳۳ ابومحمد الحسن المستضئ بامر الله

 ۱۱۴۲-۱۱۸۰ 

 ۱۱۷۱-۱۱۸۰ 

۳۴ ابوالعباس احمد الناصر لدین الله

 ۱۱۵۸-۱۲۲۵ 

 ۱۱۸۰-۱۲۲۵ 

۳۵ ابوالنصر محمد الظاهر بامر الله

 ۱۱۷۶-۱۲۲۶ 

 ۱۲۲۵-۱۲۲۶ 

۳۶ ابوجعفر منصور المسنتصر بالله

 ۱۱۹۲-۱۲۴۳ 

 ۱۲۲۶-۱۲۴۳ 

۳۷ ابواحمد عبد الله المستعصم بالله

 ۱۲۱۳-۱۲۵۸ 

 ۱۲۴۳-۱۲۵۸ 

خلافت عباسیان

خلافت عباسیان (به عربی: الخلافة العباسیة) یا به صورتی دیگر عبّاسیّان (همچنین عبّاسیّون) سومین خلافت اسلامی است.خلافت عباسیان توسط خاندان عباسی اداره می‌شد.خلافت عباسی توسط نوادگان عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر، که از بنی هاشم بود در سال ۷۵۰ میلادی در حران تاسیس شد .مرکز این خلافت بعدها از حران به بغداد منتقل شد.

منبع : ویکی پدیا

فهرست نام خلیفه‌های اموی

 

   فرمانروا  زندگی  فرمانروایی
۱ معاویه بن ابی‌سفیان

 ۶۰۶-۶۸۰ 

 ۶۶۲-۶۸۰ 

۲ یزید بن معاویه

 ۶۴۶-۶۸۴ 

 ۶۸۰-۶۸۴ 

۳ معاویه بن یزید

 ۶۶۴-۶۸۴ 

 ۶۸۴-۶۸۴ 


عبدالله بن الزبیر

 ۶۲۳-۶۹۳ 

 ۶۸۴-۶۹۳ 

۴ مروان بن الحکم

 .... -۶۸۵ 

 ۶۸۴-۶۸۵ 

۵ عبدالملک بن مروان

 ۶۴۷-۷۰۵ 

 ۶۸۵-۷۰۵ 

۶ ولید بن عبدالملک

 .... -۷۱۵ 

 ۷۰۵-۷۱۵ 

۷ سلیمان بن عبد الملک

 .... -۷۱۸ 

 ۶۸۹-۷۱۸ 

۸ عمر بن عبدالعزیز

 ۶۸۱-۷۲۰ 

 ۷۱۸-۷۲۰ 

۹ یزید بن عبدالملک

 ۶۹۱-۷۲۴ 

 ۷۲۰-۷۲۴ 

۱۰ هشام بن عبدالملک

 ۶۹۰-۷۴۳ 

 ۷۲۴-۷۴۳ 

۱۱ ولید بن یزید

 ۷۰۹-۷۴۴ 

 ۷۴۳-۷۴۴ 

۱۲ یزید بن الولید

 .... -۷۴۴ 

 ۷۴۴-۷۴۴ 

۱۳ ابراهیم بن الولید

 .... -۷۵۰ 

 ۷۴۴-۷۴۵ 

۱۴ مروان بن محمد

 .... -۷۵۰ 

 ۷۴۵-۷۵۰ 

منبع : ویکی پدیا

امویان


امویان از دودمان‌های تاریخی اسلامی بودند. اینان برای نخستین بار خلافت را تبدیل به سلطنت موروثی کردند. این دودمان از قبیله قریش و از طایفه بنی‌امیه بودند.نخستین خلیفه اموی معاویه فرزند ابوسفیان بود. او در زمان عمر خلیفه دوم فرمانروای شام گشت. در زمان خلافت عثمان که از خویشان او بود، قدرت بسیار زیادی پیدا کرد. با کشته شدن عثمان با علی بیعت نکرد و تا علی زنده بود با او بر سر خلافت مسلمانان جنگید. پس از مرگ علی در کوفه، به نبرد با حسن بن علی پرداخت و سرانجام خلافت را به چنگ آورد و شهر دمشق را پایتخت خود و خاندانش ساخت. معاویه نخستین کسی بود که سیاست جانشینی پسر به جای پدر را در خلافت به راه انداخت.پس از او یزید پسرش خلیفه مسلمانان شد. از کارهای او نبرد با حسین بن علی و رویداد کربلا بود. همچنین تازش به مکه.

دیندارترین خلیفه اموی عمر بن عبدالعزیز بود.

واپسین خلیفه اموی مروان بن محمد بود که به دست یاران ابومسلم خراسانی کشته شد.

امویان فرمانروایانی بیش از اندازه عربگرا بودند. سختگیریهای آنان بر نژادها و اندیشه و آیینهای گوناگون مردم زیر ستم ایشان را به ستوه آورده بود که سرانجام پایه‌های لرزان فرمانرواییشان را فروریخت.

منبع : ویکی پدیا

ایران در دوران خلافت


پس از هجرت محمد(ص) از مکه به مدینه، در سرتاسر شبه جزیره عربستان اکثر قبایل عرب به دین اسلام در آمدند و محمد مردم ممالک مجاور را نیز به دین اسلام دعوت کرد. ابوبکر که به خلافت رسیده بود، تصمیم گرفت این برنامه را دنبال کند. پس از آنکه ابوبکر در خلافت خود مستقر شد به پیروی از محمد حمله به دو دولت بزرگ ساسانی و بیزانس را آغاز کرد.

پس از ابوبکر، عمر در خلافت مستقر شد. عمر نیز « سعدبن ابی وقاص » را با سپاهی که عده آنان به سی و چند هزار می‌رسید به جنگ با ایرانیان گسیل داشت. مسلمانان در نهاوند ایرانیان را شکستی سخت دادند. پس از فتح نهاوند، همدان نیز به دست مسلمانان افتاد.

پس از کشته شدن عمر در سال 23 ( ه.ق.) عثمان به خلافت رسید. او « عبدالله بن عامربن کریز » را که جوانی بیست و پنج ساله بود والی بصره کرد. عبدالله بن عامر شورش مردم فارس را خوابانید و استخر و اردشیر خوره و دارابگرد را دوباره به دست آورد. همچنین امیرانی را بر شهرهای خراسان و کرمان و مکران و سیستان تعیین کرد و خود برای سرکوب قیام مردم خراسان حرکت نمود. عبدالله بن عامر قیام مردم کرمان و سیستان را آرام کرد و عامل وی، تا زابلستان و کابل پیش رفت.

منبع : ویکی پدیا

سکه‌های ساسانی


 

سکه‌های ساسانی از طلا و نقره و مس بود. سکه‌های نقره را زوزن می‌گفتند. تاریخ سکه‌ها مشخص سالهای سلطنت ساسانی است. خط و زبان سکه‌ها، پهلوی ساسانی می‌باشد.

منبع : ویکی پدیا

 

ادبیات ساسانی


 

نگاشته‌ها و نوشته‌هایی که از روزگار ساسانیان برجای مانده، تنها به زبان پارسی میانه که از دیرباز زبان پهلوی خوانده شده، نیست. به زبان‌های پارتی یا زبان پهلوانیک و زبان سغدی و زبان خوارزمی و زبان ختنی و زبان طخاری نیز آثاری برجا مانده است.

منبع : ویکی پدیا

مانی «پیامبر» (۲۱۵ تا ۲۷۶ میلادی)

 


 

در دوران سلطنت شاپور اول مانی ادعای پیامبری و مذهبی تازه آورد که از اختلاط سایر ادیان و مذاهب فراهم ساخته شده و در شرق و غرب دنیای آنروز گسترش یافت. مانی بزرگ زاده‌ای از اشکانیان بود پدرش فاتک از مردم همدان بود. وی در سال ۲۱۵ در یکی از روستاهای نزدیک بابِل به دنیا آمد. وی در کودکی به کسب دانش و فلسفه پرداخت و سپس ادیان زرتشتی، عیسوی، بودایی و یونانی را مورد مطالعه قرار داد و در بیست و چهار سالگی ادّعای پیامبری کرد و سپس به وسیلهٔ «پیروز» برادر شاپور یکم که دین او را پذیرفته بود به دربار راه یافت و کتاب خود «شاپورگان» را به شاپور تقدیم داشت. شاپور دین مانی را پذیرفت و مانی را در ترویج آن دین آزاد گذاشت، مانی به هندوستان و چین سفر و دوباره به ایران بازگشت، در دوران پادشاهی بهرام یکم مؤبدان زرتشتی از پیشرفت دین مانی بیمناک شده شاه را بر آن داشتند که بین آن‌ها و مانی مناظره‌ای ترتیب دهند، مانی در این مذاکره شکست خورده به دستور بهرام به زندان افکنده می‌شود و زیر شکنجه جان می‌دهد و یا به روایتی دیگر زنده زنده پوست کنده و پوستش را از کاه انباشته و بالای دروازهٔ گندی‌شاپور آویزان می‌شود و از آن هنگام آن دروازه باب مانی خوانده می‌شود (۲۷۶ میلادی).

منبع : ویکی پدیا

 

دانشگاه جندی شاپور


 

دانشگاه جندی شاپور (که بصورت جندیشاپور نیز نامیده شده) در سال۲۷۱ بدست شاهنشاهان ساسانی در شوشتر بنیاد نهاده شد. این فرهنگستان همچنین دارای یک بیمارستان آموزشی و یک کتابخانه بود. بیمارستان جندی شاپور نخستین بیمارستان آموزشی جهان بود. در این فرهنگستان دانش‌های فلسفی و پزشکی تدریس می‌شد و بنا به روایات حبس و مرگ مانی پیغمبر نیز در جندیشاپور روی داده‌است.

جندی شاپور یکی از هفت شهر اصلی خوزستان بود. نام آن در آغاز «گوند-دزی-شاپور» به معنی «دژ نظامی شاپور» بوده‌است. دیگر نام‌هایی که برای آن به‌کار می‌رفته عبارت است از پیل‌آباد، خوز، نیلاب، نیلاط. در سریانی آن را بیت لاباط می‌نامیدند. برخی پژوهشگران بر اینند که بنیادی همانند به جندیشاپور از زمان پارتیان در این جایگاه قرار داشته‌است. شهری به نام جندی شاپور را شاپور یکم فرزند اردشیر ساسانی پس از شکست دادن سپاه روم به سرکردگی والرین، بنا نهاد. شاپور یکم جندی شاپور را پایتخت خود قرار داد.

نام آوری جندی شاپور بیشتر در زمان خسرو انوشیروان ساسانی انجام گرفت. خسرو انوشیروان گرایش فراوانی به دانش و پژوهش داشت و گروه بزرگی از دانشوران زمان خود را در جندی شاپور گرد آورد. در پی همین فرمان خسرو بود که برزویه، پزشک بزرگ ایرانی، مأمور مسافرت به هندوستان شد تا به گردآوری بهترین‌های دانش هندی بپردازد. امروزه شهرت برزویه در ترجمه‌ای است که از کتاب پنچه تنتره هندی به پارسی میانه انجام داد که امروزه به نام کلیله و دمنه معروف است.

ادامه مطلب ...

شرح صلحنامهٔ ایران و روم در عهد شاپور دوم (۳۵۶ میلادی)


موسونیانوس سردار رومی در خواست صلح کرد. شاپور اوّل برای او چنین نوشت:

شاپور، شاه شاهان، برادر مهر و ماه و همتای ستارگان به برادر خود کنستانتیوس سلام می‌رساند و خوش وقت است از این که امپراتور در اثر کسب تجربه به راه راست باز گشته‌است. نیاکان من قلمرو خود را تا رود استریمونو حدود مقدونیه گسترش داده بودند. من در جلال و عظمت و فضیلت بر همهٔ نیاکانم برتری داشتم و وظیفهٔ خود می‌دانم که ارمنستان و بین النهرین را که به حیله و تزویر از نیاکانم به در کردند، باز ستانم. این سرزمین‌های کوچک را که تنها موجب نفاق و خونریزی است، به من باز پس دهید؛ و به شما می‌گویم که اگر سفیر من بدون پاسخ مثبت باز گردد، پس از انقضای زمستان با تمام نیروی خویش به جنگ شما خواهم آمد.

امپراتور روم کنستانتیوس «گشایندهٔ دریاها و خشکی‌ها و خداوند فر و شکوه جاودانی» در پاسخ به «برادرش شاپور» می‌نویسد:

 

اگر رومیان گاهی دفاع را بر حمله رجحان می‌نهند از بیم و ترس نیست، بلکه از راه مداراست. گر چه رومیان گاهی پیروز نشده‌اند، ولی هرگز نتیجهٔ قطعی جنگ به زیان آنان نبوده‌است. امپراتور روم با این پاسخ سبکسرانه نتوانست از وقوع جنگ جلوگیری کند و شاپور دوّم تمام سرزمین‌های ذکر شده در نامه را تسخیر کرد و روم را به سختی شکست داد و پادشاه روم سزای پاسخ بیخردانهٔ خود را یافت.

منبع : ویکی پدیا

ساسانیان در تاریخ کلاسیک ایران و منابع بومی


ساسانیان در شاهنامه

پادشاهان ساسانی در شاهنامه از قرار زیرند:

 

1.اردشیر بابکان،۲.شاپور پسر اردشیر،۳.اورمزدِ شاپور ۴.بهرامِ اورمزد، ۵.بهرام بهرام، ۶.بهرام بهرامیان، ۷.نرسی بهرام،۸.اورمزد نرسی، ۹.شاپور ذوالاکتاف، ۱۰.اردشیر نکوکار، ۱۱.شاپور پسر شاپور، ۱۲.بهرام شاپور، ۱۳.یزدگرد شاپور، ۱۴.بهرام گور، ۱۵.یزدگرد پسر بهرام گور، ۱۶.هرمز، ۱۷.پیروز یزدگرد، ۱۸.بلاش پیروز، ۱۹.قباد، ۲۰.نوشین‌روان، ۲۱.هرمزد، ۲۲.خسرو پرویز، ۲۳.شیرویه، ۲۴.اردشیرِ شیروی، ۲۵.فرآیین(گراز)، ۲۶.پوران‌دخت، ۲۷.آزرم‌دخت، ۲۸.فرخ‌زاد، ۲۹.یزدگرد


پادشاهان ساسانی


اردشیربابکان یا اردشیر اوّل( ۲۲۶ تا ۲۴۰ میلادی)


در زمان پادشاهی اردوان پنجم، اردشیر به پادشاهی گوچیهر رسید . او مایل بود شاه کلّ ایران باشد بنابراین شورش کرد و اردوان پنجم (اشک بیست و نهم) در صحنه نبرد کشته شد (۲۲۴ میلادی). بدین ترتیب سلطنت ایران در کف اردشیر بابکان قرار گرفت .اردشیر بابکان به تلافی شکست هایی که اشکانیان در اواخر حکومتشان از رومیان می‌خوردند به روم که در این زمان تراژان امپراتورشان بود لشکر کشید. او رومیان را شکست داد و نصیبین، حران و ارمنستان را تصرف کرد.

به طور کلّی کارهای ارد شیر بابکان در چهار بخش عمده زیر خلاصه می‌شود :

    تقسیم مردم به طبقات مختلف و تعیین حداقل معیشت و امکانات

    احیای سپاه جاویدان مانند هخامنشیان

    توجّه ویژه به امنیت عمومی توسّط مامورانی که از مرکز به نقاط مختلف فرستاده می‌شدند

    تصرف هند تا پنجاب

ادامه مطلب ...

گاهشمار شاهنشاهان ساسانی


 

(تاریخ بر پایه سالنمای میلادی)

 

    اردشیر یکم (اردشیر بابکان) (پیرامون ۲۲۴-۲۴۳)

    شاپور یکم (پیرامون ۳/۲۴۲-۲۷۲)

    هرمز یکم (۲۷۲-۲۷۳)

    بهرام یکم (۲۷۳-۲۷۶)

    بهرام دوم (۲۷۶-۲۹۳)

    بهرام سوم (۲۹۳)

    نرسی (۲۹۳-۳۰۲)

    هرمز دوم (۳۰۲-۳۱۰)

    آذرنرسی (۳۱۰)

    شاپور دوم (ذوالاکتاف) (۳۱۰-۳۷۹)

    اردشیر دوم (۳۷۹-۳۸۳)

    شاپور سوم (۳۸۳-۳۸۸)

    بهرام چهارم (۳۸۸-۳۹۹)

    یزدگرد یکم (۳۹۹-۴۲۱)

    بهرام پنجم (بهرام گور) (۴۲۱-۴۳۹)

    یزدگرد دوم (۴۳۹-۴۵۷)

    هرمز سوم (۴۵۹-۴۵۷)

    پیروز یکم (۴۵۸-۴۸۴)

    بلاش (۴۸۴-۴۸۸)

    قباد یکم (۴۸۸-۴۹۷)

    جاماسب (۴۹۷-۴۹۹)

    قباد یکم (۴۹۹-۵۳۱) (پادشاهی دوباره)

    خسرو یکم (خسرو انوشیروان) (۵۳۱-۵۷۹)

    هرمز چهارم (ترک‌زاد) (۵۷۹-۵۹۰)

    بهرام ششم (بهرام چوبین) (۵۹۰-۵۹۱)

    خسرو دوم (خسرو پرویز) (۵۹۱-۶۲۸)

    قباد دوم (شیرویه) (۶۲۸)

    اردشیر سوم (۶۲۸-۶۳۰)

    شهربراز (۶۳۰)

    خسرو سوم (۶۳۰)

    جوانشیر (۶۳۰)

    پوراندخت (۶۳۰-۶۳۱)

    گشناسب بنده (۶۳۱)

    آزرمی دخت (۶۳۱)

    هرمز پنجم (۶۳۱)

    خسرو چهارم (۶۳۱)

    خسرو پنجم (۶۳۱)

    یزدگرد سوم (۶۳۲-۶۵۱)

    تازش و پیروزی تازیان (۶۵۱)

منبع : ویکی پدیا

 

ساسانیان و رقیبان‌شان


 

دولت بیزانس که در بخش شرقیِ تصرف‌های خود، با دولتی توانمند مانند ساسانیان سروکار داشت و آن را نیرومندترین دشمن خود می‌دانست، گرفتاری‌های زیادی هم در غرب و هم در شمال تصرف‌هایِ خود، به خصوص در اروپا داشت. این گرفتاری‌ها، مانع از آن می‌شد که بیزانس همه نگاهِ خود را صرف مرزهای شرقیِ خود کند و به همین سبب، دستگاه ساسانی، مانند دستگاه اشکانی، توانسته بود پایتختِ خود (تیسفون) را، در کنار رودِ دجله قرار دهد و از نزدیک بودنِ پایتخت‌اش به مرزهای دشمن، بیمی نداشته باشد. دولت ساسانی هم در شرق، و هم در شمالِ مرزهای خود، گرفتاری‌های زیاد داشت که گاهی به میزان خطرناک و تهدید کننده‌ای می‌رسید. بدین گونه سیاست خارجیِ دستگاه ساسانی، یکسره در رابطه با شرق و غرب خلاصه می‌شد. اما دستگاه ساسانی در این زمان، خود را به اندازه کافی نیرومند نشان داد و توانست ایرانشهر را از آسیب‌های ویرانگر و خطرآفرین دور نگه دارد و در داخل کشور، برای مردم ایران، زندگی مرفه همراه با امنیت تامین کند.

این دستگاه، فرهنگی پربار در زمینه سیاست و کشورداری، اخلاق، رابطه‌های سالم اجتماعی و هنر به وجود آورد، که پس از نابودی و ویرانیِ سیاسی‌اش، اثرهای خود را در نسل‌های پسین و فرهنگ دیگر همسایگان، به روشنی نشان داد. با اینکه دشمنان شناخته شده دستگاه ساسانی، دولت پیشرفته بیزانس و دولت‌های نیمه پیشرفته شمال و شرقِ کشور بودند، شکست این دستگاه، نه از سوی این دشمنان، بلکه از دو سوی پیش‌بینی نشده بود. نخست، فروپاشی از درون، و پس از آن، از دولتی بود که با آنکه همه توان جنگی‌اش قوم‌های بیابان گرد بودند، ولی بنیه سیاسی و اجتماعی‌اش برپایه بینش دینی-فکریِ نیرومندی بود که دولت‌ها و دشمنان دیگر ساسانی، ازش بی‌بهره بودند. دستگاه اسلامی که در آغاز سده هفتم میلادی در شهر مدینه برپا شده بود، از جهت روحی و معنوی چنان نیرومند شده بود که تأثیر فرهنگی‌اش بر کشورهای همسایه، همانند چیرگیِ دیگر قوم‌های بادیه نشین و صحرانورد، گذرا نبود. این تأثیر فرهنگی چنان عمیق بود که با همه گسستگی و سستیِ سیاسی و جنگیِ اعراب، پس از دو قرن چیرگی، اثرهایش هنوز ماندگار است.

منبع : ویکی پدیا

ساسانیان


امپراطوری ساسانیان نام خاندان شاهنشاهی ایرانی است که از سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی بر ایران فرمانروایی کردند؛ بنیان این شاهنشاهی یکپارچه را اردشیر (یا ارتخشتره؛ از ارت: مقدس، و خشتره: شهریار) بنا کرد. شاهنشاهان ساسانی که ریشه‌شان از استان پارس بود، بر پهنه بزرگی از آسیای باختری چیرگی یافته، گستره فرمانروایی خود؛ کشور ایران (به پهلوی کتیبه‌ای a y r a n sh t r y ) را برای نخستین بار پس از هخامنشیان، یکپارچه ساخته و زیر فرمان تنها یک دولت شاهنشاهی آوردند. پایتخت ایران در این دوره، شهر تیسفون در نزدیکی بغداد (آن زمان نام روستایی کوچک در نزدیکی تیسفون بوده؛ که نامش به ظاهر، از یکی از نامهای بغ داد یا بخشوده خدا؛ و یا باغِ داد دوره ساسانی ریشه گرفته بوده)، در عراق امروزی بود.

نام «ساسانیان» از «ساسان» گرفته شده، که اردشیر از نوادگان اوست و داریوش سوم هخامنشی (دارایِ دارایان) را از نیاکان او دانسته اند. نخست کارنامه اردشیر بابکان به این نسبت گواهی داده و بازهم به نوشته شاهنامه، ساسان پدر اردشیر، چوپانی بود از بازماندگان دارا که در فارس می زیست. اردشیر در دستگاه بابک که موبد آتشکده آناهیتا، همچنین شهردار و مرزبان پارس بود، پرورش یافت، ولی درباره نسبت او با بابک اختلاف وجود دارد. او به گواهی بسیاری از تاریخی نویسان، مردی نیرومند و دلیر بود که سرانجام بر اردوان پنجم اشکانی در دشت هرمزگان پیروز شده و تسخیر سرزمینی که خود به آن ایران می‌گفت را آغاز کرد.

ساسانیان رفته‌رفته توانمندتر شده، هویت فرهنگی، نظامی و مذهبی ایرانشهر را نزدیک به چهارصد سال گسترش داده و مرزها را تا سالهای پایانی برپایی‌شان، به گستره امپراتوری هخامنشی نزدیک‌تر کردند، هرچند که با گذشت زمان، دستگاه مذهبی در کار کشورداری و دربار نفوذ بسیار نمود و نبردهای چندین ساله با رومیان نیز، کشور را فرسودند. پرده پایانی شاهنشاهیِ ایرانشهرِ ساسانی، در پایان دوره خسرو پرویز (به پهلوی: ابرویز) با پیروزی سپاه ایران در نبرد اورشلیم (در شاهنامه: گنگ دژ هودخ) فرو افتاد. پیروزی در این نبرد ۲۱ روزه به فرماندهی شهربراز سردار خسرو، و با یاری جنگ افزارهای سنگین و دژکوب و منجنیق، همراه شد با فرستادن چلیپای ترسایان (صلیب اصلی مسیح) از اورشلیم به پایتخت ایران. اما این رویداد خشم رومیان مسیحی را به دلیل بی‌احترامی به چلیپای مسیح برانگیخت؛ نبردهایی به شکست و پَس نشینی سپاه ایران انجامید و سرانجام خسروپرویز، شاه نیرومند و با اراده‌ای که با وجود اشتباه‌ها و معایبش، در دوران پادشاهی خود جلوی زیاده‌خواهی بزرگان را گرفته بود، با خشم بزرگان بخاطر شکست‌ها، به ظاهر با مکر و دسیسه از سوی برخی سپاهیان، و با همکاری پسرش شیرویه (قباد دوم) کشته شد.

ادامه مطلب ...