مرگ کوروش در سال سیام سلطنت او در حدود سال ۵۲۹ پیش از میلاد اتفاق افتاده اما روایات مختلفی درباره آن وجود دارد. نمیتوان با قاطعیت گفت عمر کسی که همه زندگیاش را در جنگ و کشورگشایی سپری کرد، چهطور سر آمد.
روایتهایی حکایت از مرگ طبیعی او دارد. اما برخی از جمله هرودوت، تاریخنگار باستانی، میگویند که او در یکی از سختترین نبردهایش در جنگ با ماساگاتها در شمال شرقی ایران کشته شد. اما اگر چنین باشد، باز آوردن جسد کوروش به پاسارگاد توسط سپاه شکستخوردهاش، بعید به نظر میرسد.
املی کورت میگوید: "این روایت که کوروش در جنگ کشته شده، قطعا قهرمانانهتر از آن است که او در بستر بیماری مرده باشد. اما اصل این موضوع که کوروش چگونه مرد، برای ما روشن نیست."
ژوزف ویزهوفر، استاد تاریخ باستان، درباره شخصیت کوروش میگوید: "کوروش حتما شخصیتی خیلی کاریزماتیک داشته است. اگر جز این بود، نمیتوانست اینهمه سرباز و پیرو برای خود جمع کند. بههرحال او توانست پارس را از کشوری کوچک به یک امپراتوری قدرتمند تبدیل کند. اما قدرت نظامی برای چنین کاری کافی نبوده است. کوروش این توانایی را داشت که مردم را در دورترین نقاط کشورش و در مجاورت دشمنان و حتی مردم کشورهای دشمن را نیز با خود همراه کند."
تورج دریایی نیز در ستایش از میراث کوروش، بر این نکته دست میگذارد که یونانیان در همان حال که در جنگ با ایرانیان بودند، از او به نیکی یاد کردهاند.
فارغ از اینکه این خصایل چهقدر واقعیت تاریخی داشته باشند، میتوان او را تجلی نمادین یک ابر مرد از دیدگاه ایرانیان دانست. پادشاهی که با وجود قدرت عظیمش، مهربان و بخشنده است.
کوروش همان اندازه که امروز به خاطر وسعت امپراتوریاش شناخته میشود، با استوانهای گلی که به جا گذاشته نیز معروف است. آنچه کوروش چه از روی سیاستورزی و چه صادقانه روی منشورش نوشته، اولین سند حقوق بشر در تاریخ جهان خوانده شده است و از مهمترین آثار تاریخی ایرانیان شمرده میشود.
در این منشور، بر مشروعیت پادشاهی کوروش و احترام او به مذهب و سنتهای بابل تاکید شده است. کوروش در این منشور میگوید به سربازانش دستور داده تا کسی را نکشند و صلحجو باشند.
وستا سرخوش کرتیس، از متصدیان موزه بریتانیاست که این اثر تاریخی در آنجا نگهداری میشود. او درباره این اثر تاریخی میگوید: "قسمت اول این منشور درباره بابل در زمان پیش از کوروش است. قسمت دوم آن از زبان خود کوروش است که خیلی اهمیت دارد. از زبان خود کوروش میشنویم که چهطور به سربازانش دستور داده است سلاح های خود را کنار بگذارند و کسی را نکشند."
این مورخ میگوید طبق منشور کوروش، او به مردم تحت حکومت خود این آزادی را داد که سنت منطقه خود را دنبال کنند، خدایانی را که بهشان عقیده داشتند بپرستند، و پرستشگاههای خود را داشته باشند.
ادامه مطلب ...
کوروش در سال ۵۳۹ پیش از میلاد به بابل که قدرتی بزرگ در آسیای غربی بود، حمله کرد و آن را نیز به تصرف در آورد.
درباره نحوه این پیروزی، دو روایت مختلف وجود دارد. یک افسانه یونانی در این باره میگوید سپاهیان کوروش با تغییر دادن مسیر رود فرات و هدایت آن به یک خندق، عمق آب را کم کردند و توانستند با عبور شبانه از این رود، بابل را فتح کنند.
محمد داندمایف، مورخ روس، با این روایت مخالف است و میگوید: "نه؛ کوروش مسیر رودخانه را عوض نکرد. این فقط یک افسانه است. او بابل را با قدرت نظامی، درک صحیح سیاسی و نقشهریختن فتح کرد. ماجرای رودخانه فقط یک داستان است که یونانیها ساختهاند."
املی کورت اهمیتپیداکردن این روایت را نمونهای برای این میداند که یک افسانه تاریخی چهقدر میتواند در مقابل یک واقعیت تاریخی ِ بیآبو تاب، پر رنگ شود.
ژوزف ویزهوفر نیز از روایت یونانی در این باره استقبال نمیکند. این استاد دانشگاه کیل آلمان، روایت شرقی این پیروزی را معتبرتر میشمرد.
او میگوید: "ترجیح میدهم در این باره به باورهای ایرانی معتقد بمانم که میگوید گروههایی از مردم ِ آنجا که البته روحانیون بابل در میان آنها نبودند، با کوروش همراهی کردند یا در مقابل نبونیدوس، شاه بابل، ایستادند. احتمالا همین عامل باعث شد فتح بدون خشونت این شهر برای کوروش و سپاهش ممکن شود."
کوروش از نامآورترین شاهان تاریخ ایران و بنیانگذار سلسله هخامنشی را به القاب مختلف خواندهاند: کوروش کبیر، پدر پارسیها، برگزیده مردوک کهنترین خدای بابل، فرستاده یهوه، فاتح بزرگ.
او خود در منشور گلیاش
نوشته است: منام کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه چهار گوشه جهان.
این منشور میگوید: کوروش به دادگری و راستی، شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ که
پرونده مردمانش است، به کارهای نیک او و دل راستینش به شادی مینگریست.
طبق گزارشهای
تاریخی، کوروش به مدت سی سال از سال ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد، بر ایران فرمانروایی
کرد و مرزهای تحت امرش را بیش از هر حاکم دیگری گسترش داد.
جزئیاتی از زندگی کوروش تا پیش از پادشاهیاش در دست نیست. مورخان یونانی افسانهای نقل میکنند که بر اساس آن پدربزرگ مادری او آستیاگ خواب میبیند که کوروش، بزرگ میشود و علیه او قیام میکند و تاج و تخت را از او میگیرد.
ادامه مطلب ...امروز صبح در آن هنگام که آفتاب تابان سرزمین ایران در تلاطم بین طلوعی دوباره و پایان شبی همچون شبهای دگر سر زبالین خود بیرون می آورد، میلیونها نفر در انتظار یک لحظه بودند!خیلی ها توانستند این لحظه تاریخی را مشاهده کنند و خیلی ها به انتظار انتشار این خبر در دنیای اینترنت و جراید رو به فردا نشستند.اما این چه مقالی بود که اینقدر مهم می نمود؟! آیا دریافت یک جایزه هنری اینقدر می تواند غرور آفرین و مهم جلوه کند که خواب را از چشمان میلیونها نفر برباید و آنها را در انتظاری شیرین و بس طولانی فرو برد؟!
شاید دریافت جایزه اسکار توسط کارگردان باسواد و با شعور ولی در عین حال بی ادعا یعنی اصغر فرهادی بسیار بسیار مهم و باارزش باشد،اما همه ما می دانیم که منتظر چه بودیم،هیچ کس برای دیدن این جایزه در دستان اصغر فرهادی شب را بیدار نمانده بود چون ایمان داشتیم که اصغر کاری کرده کارستان و این اسکار همانند تمامی جوایزی که در این یک سال درو کرده مال اوست!!!ما منتظر نطق تاریخی او بودیم،ما منتظر به احتزاز درآمدن پرچم تاریخ،فرهنگ و هنرمان توسط پرچمدار امروزمان در این عرصه بودیم،ما منتظر بودیم تا اصغر بگوید ای مردم گیتی من همان ایرانی هستم که با اینکه می دانید چه پیشینه تاریخی و فرهنگی و هنری غنی دارم اما همه تان مرا فراموش کرده اید و یادتان رفته که هنوز هم بر سر در سازمان مللتان شعری از شاعر سرزمین من نقش بسته،یادتان رفته که اولین منشور حقوق بشر را در دورانی که حتی ساده ترین مسائل غیر قابل حل بود،پادشاهی بی ریا و عاری از هر نوع غرور و تکبر برای اینکه برادری و برابری را به جهانین آرمان دهد در سرزمین من به رشته تحریر درآورده است.یادتان رفته که نام سرزمین من ((ایران)) در کلمه هم یعنی سرزمین جوانمردان!!!اما چرا یادتان رفته؟
دریافت جایزه اسکار در بخش فیلم های زبان خارجی ، توسط اصغر فرهادی با فیلم ((جدایی نادر از سیمین))
سرانجام انتظار به پایان رسید و آن لحظه دوست داشتنی فرا رسید: "جدایی نادر
از سیمین " برنده اسکار بهترین فیلم خارجی شد ؛ حالا دیگر برای اینکه
بدانیم بهترین فیلم جهان چیست نباید منتظر باشیم تا دوبله فارسی میلیونر
زاغه نشین به بازار بیاید. حالا دیگر همه مردم دنیا باید برای دیدن بهترین
فیلم جهان ، جلوی سینماهای شهر خود صف بکشند تا شاهکار "اصغر فرهادی" را به
تماشا بنشینند و این ما هستیم که پیش از همه جهانیان افتخار دیدن "جدایی
نادر از سیمین" را داشته ایم.
هنوز طعم شیرین گلدن گلوب وآن حرف های
ساده و دلنشین فرهادی زیر زبانمان است و این بار آقای سینمای ایران با
همان صفا و سادگی بر بلندای سینمای جهان ایستاده است.
او این بار در حالیکه مجسمه طلایی اسکار را در دست دارد از ما سخن می گوید و پیام صلح را از جانب ما به دنیا می رساند.
و
ما ، همان مردمی که برای اعلام نام "اصغر فرهادی" توسط مجری اسکار، یک سال
لحظه شماری کرده بودیم و هنگامی که این لحظه فرا رسید ، هق هق و قهقهه مان
در هم آمیخت؛ همان مردمی که او هنگام دریافت جایزه گلدن گلوب نیز از ما
سخن گفت، ما امروز میزبان همه چشم هایی هستیم که اوج هنر مارا به تماشا
نشسته اند و به احترام فرهادی و نادر و سیمینش کف می زنند.
رسول صدر
عاملی پیش از اینکه فرهادی جایزه گلدن گلوب را تصاحب کند گفته بود: "
اصغر فرهادی جایزه گلدن گلوب را دریافت خواهد کرد و آن وقت جشنی جانانه
خواهیم گرفت و همه شهر و شهرهایمان می شود خانه سینما."
حالا آن روز
بزرگ فرارسیده و ما که شب را با چشمان بیدار و امیدوار به صبح رسانده ایم
در"خانه سینما" یی به وسعت سرتاسر ایران زمین ، دنیا را به تماشای شکوه یک
جدایی دعوت می کنیم.
مردم دنیا سلام. اینجا ایران، خانه نادر ،
سیمین و اصغر فرهادی است و او اسکار را برای ما به ارمغان آورده است. این
موفقیت را به فرهادی ، تیمش و همه مردم هنردوست ایران تبریک می گوییم.
روز 21 فوریه از طرف یونسکو به عنوان روز جهانی زبان مادری نامگذاری شدهاست. نامگذاری این روز در کنفرانس عمومی یونسکو در سال ۱۹۹۹ به منظور کمک به تنوع زبانی و فرهنگی انجام شدهاست. مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز به دلیل اهمیت زیاد آن، سال ۲۰۰۸ را سال جهانی زبان مادری اعلام کرد.متاسفانه این روز در تقویم رسمی ایران حذف شده است.
منبع : ویکی پدیا
واژهی ایران در فارسی باستان (Airya) و در فارسی میانه به شکل اران (Erān) بوده، و برگرفته از شکل قدیمی Airya Nama و به معنای سرزمین مردمان اصیل است. و نیز در زبان سنسکریت اریه (Ariya) به معنی سرور و مهتر و آریکه (Aryaka) به معنی مَردِ شایستهٔ بزرگداشت و حرمت است و آریایی بهزبان اوستایی ائیرین (Airyana) و بهزبان پهلوی و فارسی دری ایر خوانده میشود و ایرج بهزبان آریایی "Arya" است.
ایر در واژه بهمعنی آزاده و جمع آن ایران بهمعنی آزادگان است.نام ایران در لغت به معنی سرزمین آریاییان است و مدتها قبل از اسلـام نیز نام محلی آن نیز ایران، اران، یا ایرانشهر بود.
البته از 600 سال پیش از میلـاد تا 1935 در عرصه بینالمللی با نام پرشیا شناخته میشد که در سال 1935 با درخواست رسمی رضاشاه پهلوی همان نام بومی کشور (ایران) در عرصه بین الملل همـ مورد کاربرد قرار گرفت.
فرخنده باد این شب باستانی،که باز می آید از کوچه ها، زمستانی
زمستانی که می دهد نویدی نو،شادباشید که نزدیک است بهار جاودانی
ایرانیان نزدیک به چند هزار سال است که شب یلدا آخرین شب پاییز را که درازترین و تاریکترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار میمانند و در کنار یکدیگر خود را سرگرم میدارند تا اندوه غیبت خورشید و تاریکی و سردی روحیهٔ آنان را تضعیف نکند و با به روشنایی گراییدن آسمان به رخت خواب روند و لختی بیاسایند.
ادامه مطلب ...
امروزه محققان معتقدند که مسیحیت غربی چارچوب اصلی خود را که به این دین پایداری و شکل بخشیده به مذاهب پیش از مسیحیت روم باستان از جمله میترایسم مدیون است و برای نمونه تقویم کلیساها، بسیاری از بقایای مراسم و جشنهای پیش از مسیحیت بخصوص کریسمس را در خود نگاه داشته است و کریسمس به عنوان آمیزهای از جشنهای ساتورنالیا و زایش میترا در روم باستان در زمان قرن چهارم میلادی با رسمی شدن آیین مسیحیت و به فرمان کنستانتین به عنوان زادروز رسمی مسیح در نظر گرفته شد.
ادامه مطلب ...
یلدا و جشنهایی که در این شب برگزار میشود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل میداد و در طول سال با سپری شدن فصلها و تضادهای طبیعی خوی داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیتهای خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند.
ادامه مطلب ...
«یلدا» واژهایست به معنای «تولد» برگرفته از زبان سریانی که از شاخههای متداول زبان «آرامی» است. زبان «آرامی» یکی از زبانهای رایج در منطقه خاورمیانه بودهاست. برخی بر این عقیدهاند که این واژه در زمان ساسانیان که خطوط الفبایی از راست به چپ نوشته میشده، وارد زبان پارسی شدهاست.
واژه «یلدا» به معنای «زایش زادروز» و تولد است. ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر میشوند و تابش نور ایزدی افزونی مییابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید میخواندند و برای آن جشن بزرگی برپا میکردند و از این رو به دهمین ماه سال دی ( دی در دین زرتشتی به معنی دادار و آفریننده) میگفتند که ماه تولد خورشید بود.
واژه دی dey از day پهلوی و از dadhva اوستایی آمده است که به معنی خداوند و آفریدگار است و این واژه با day انگلیسی که خود از daeg و tag ژرمنی متقدم آمده است مرتبط نمی باشد.
ماه دی در تقویم مذهبی ایران باستان آغاز سال نو مذهبی بوده است. چنان که میراث آن از راه میترائیسم به مسیحیت و تقویم امروزی نیز رسیده است.
شب یَلدا یا شب چلّه بلندترین شب سال در نیمکره شمالی زمین است. این شب به زمان بین غروب آفتاب از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در اول ماه دی (نخستین روز زمستان) اطلاق میشود. ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام شب یلدا را جشن میگیرند.
این شب در نیمکره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن زمان به بعد طول روز بیشتر و طول شب کوتاهتر میشود.
منبع : ویکی پدیا
ناحیه آذَربایجان که امروزه به این نام شناخته شده است، در پارسی میانه آتورپاتَاکان و در فارسی قدیم آذَرباذَگان و آذَربایََگان، ارمنی اَتْرَپَتَکَن و سریانی اَذُربایْغان نامیده میشد— نام ایالتی از ایران که آن را آذر و آذرباد و آذربادگان و آذرباذگان و آذربایگان و آذربیجان و اَذْرَبیجان (طبق معجمالبلدان) نیز نامند. به طور کلی به سرزمینی گفته میشود که از شمال به رود ارس، از جنوب به استانهای کردستان و زنجان، از شرق به استان گیلان (کوههای تالش و مغان) و از غرب به مرزهای ترکیه و عراق محدود میشود و نزدیک به 100,000 کیلومتر مربع مساحت دارد. در گذشته این نام به سرزمینی گفته میشده است که از شمال به اران، و از جنوب غربی به آشور و از مغرب به ارمنستان و کردستان ترکیه، محدود میشده است. و پایتخت آن شهر گنجک بوده است در تخت سلیمان در جنوب شرقی مراغه و عرب آن را کزنا و یونانیان گازا مینامیدهاند.
از لحاظ تقسیمات سیاسی در سال ۱۳۱۶ خورشیدی استانهای آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی به عنوان منطقهٔ آذربایجان شناخته شدند. در این تقسیمبندی استان اردبیل که در سال ۱۳۷۲ خورشیدی تأسیس شده است، جزء استان آذربایجان شرقی بوده است. هم اکنون نیز استانهای آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی و اردبیل بهعنوان منطقهٔ آذربایجان شناخته میشوند.
آذربایجان از سمت شمال به جمهوری آذربایجان و ارمنستان، از سمت جنوب به استانهای کردستان و زنجان، از سمت شرق به استان گیلان و از سمت غرب به ترکیه و عراق محدود شده است. این منطقه از مناطق صنعتی، ترانزیتی، راهبردی و مرزی ایران است و منطقهای کوهستانی و نسبتاً پربارش میباشد .
منبع : ویکی پدیا
آتروپات یا آتورپات (به معنی آذربد یا نگهبان آتش یا نگهبانی شده توسط آتش ) ساتراپ ماد، فرمانده نیروهای ماد و آلبانی و ساکاسنس در نبرد گوگامل در سال ۳۳۱ پیش از میلاد مسیح . او تا مرگ داریوش سوم در سال ۳۳۰ پیش از میلاد به او وفادار مانده بود و بعد از مرگ داریوش سوم به اردوگاه مقدونیه ای ها پیوست . اسکندر بعد از گذر از اکباتان (همدان) در ابتدای همان سال فرمانروایی ماد را به اکسیدَتِس واگذاشت . اما در سال ۳۲۷ یا ۳۲۸ پیش از میلاد اکسیدَتِس - که دیگر به وفاداری اش اعتماد نداشت - را عزل و دوباره آتروپات را به فرمانروایی آن سرزمین گماشت . آتروپات بریاکسِس شورشی شکست خورده از استان آتروپاتکان را در سال ۳۲۴ یا ۳۲۵ پیش از میلاد در پاسارگاد به اسکندر تحویل داد . او به اندازه ای در نظر اسکندر مقام و منزلت یافت که مدتی بعد دخترش با رازدار اسکندر –پردیکاس- ازدواج کرد . او آخرین دیدارش را با اسکندر در ماد به سال ۳۲۳ یا ۳۲۴ پیش از میلاد انجام داد.
بعد از مرگ اسکندر در ۳۲۴ پیش از میلاد، در تقسیم اراضی توسط بابِل، ساتراپی ماد به دو قسمت تقسیم شد بطوری که ماد کوچک (قسمت شمال غربی ) به آتروپات و ماد بزرگ (قسمت شرقی) به پیثو واگذار شد . سرانجام آتروپات از تابعیت فرماندهان مقدونیه ای سرباز زد و ساتراپی او، کشوری مستقل شد . از آن پس این قسمت از ماد به عنوان ماد آتروپاتنه یا اختصار آتروپاتنه شناخته شد همان گونه که در زبان ارمنی آترپاتاکان، در زبان پارتی و پارسی میانه به آتورپاتکان، بعد ها آذوربادگان، در فارسی نوین آذربایجان نام گرفت
تنها جنگ دوران فرمانروایی کریمخان، جنگ بصره و ستاندن این شهر از عثمانیان بود. او در این جنگ به دلیل بدرفتاریها و اخاذی از بازرگانان ایرانی توسط حاکم بصره درگیر شد. در زمان او بندر بوشهر مرکز تجارت و داد و ستد شد. کریم خان از انگلیسیها دل خوشی نداشت و همیشه میگفت که انگلیسیها میخواهند ایران را مانند هند کنند؛ بنابراین با دیگر کشورهای اروپایی نظیر فرانسه و هلند به امور بازرگانی میپرداخت.
کریم خان زند در نبردهای زیر فرماندهی سپاه را خود بر عهده داشت:
نبرد کریم خان زند با آزاد خان افغان
در زمان کریمخان چند آشوب از جمله طغیان میرمهنا دزددریایی معروف خلیج فارس و شورش حسینقلی خان جهانسوز رخ داد اما در کل در زمان او مردم ایران روی آرامش دیدند.
کریمخان زند شهر شیراز را پایتخت خود ساخت و بناهای بسیار زیبایی از خود در این شهر به یادگار گذاشت که از آن جمله میتوان به حمام وکیل، بازار وکیل ، ارگ کریم خان و مسجد وکیل اشاره کرد.
کریمخان در ۱۱۹۳ هجری قمری (۱۷۹۹ میلادی) درگذشت. فرزندان او هفت تن، چهار پسر و سه دختر بودند. پس از مرگش زکی خان به فرمانروایی رسید. وی در موزه پارس یا عمارت فرنگی واقع در روبروی زندان کریم خانی (ارگ کریم خانی) ضلع جنوبی مجاور حیاط هنرستان صنعتی نمازی شیراز به خاک سپرده شدهاست.
منبع : ویکی پدیا
او را نیکوترین فرمانروا پس از حمله اعراب به ایران دانستهاند. کریمخان از طایفه زند بود. پدرش «ایناق خان» نام داشت و رئیس ایل بود. کریم خان در آغاز یکی از سربازان سپاه نادر شاه افشار بود که پس از مرگ نادر به ایلش پیوست. کم کم با سود بردن از جو به هم ریخته پس از مرگ نادر کریمخان نیرویی به هم زد و پس از چندی با دو خان بختیاری به نامهای ابوالفتح خان و علیمردان خان ائتلافی فراهم ساخت و کسی را که از سوی مادری از خاندان صفوی میدانستند، به نام ابوتراب میرزا را به شاهی برگزیدند. در این اتحاد علیمردان خان نایبالسلطنه بود و ابوالفتح خان حاکم اصفهان و کریمخان نیز سردسته سپاه بود. اما چندی که گذشت علیمردان خان، ابوالفتحخان را کشت و بر دیگر همراهش کریمخان هم شورید ولی سرانجام پیروزی با کریمخان بود. چندی هم با محمد حسن خان قاجار دیگر مدعی پادشاهی ایران درگیر بود که سرانجام سربازانش محمد حسن خان را در حالی که رو به گریز بود کشتند. او بازمانده افغانهای شورشی را نیز یا تار و مار کرد و یا آرام نمود. سر انجام با لقب وکیل الرعایا (نماینده مردم) در 1750 به فرمانروایی بخش بزرگی از ایران به جز خراسان رسید که آن را به احترام نادرشاه در دست نوه او شاهرخ شاه باقی گذاشت.
کریمخان هوشمند و باتدبیر بود و به آرامش و رفاه مردم اهمیت میداد و به دانشمندان ارج میگذاشت. وی کارخانههای چینیسازی و شیشهگری در ایران احداث کرد. صنایع و بازرگانی در دوره وی رونق فراوان یافت. با این وجود غربیان وی را «پادشاهی بزرگ» نمیدانستند چرا که در دورهٔ زمامداری او بهبیگانگان امتیازی داده نشد؛ البته او خود نیز چنین ادعایی نداشت و خود را وکیل الرعایا میخواند. کریمخان با توجه به پیشهاش که سرپرستی ایل بود از نزدیک با مشکلات مردم آشنا بود و سپس سپاهیگری آن هم در ارتش نادری، که درگیر جنگهای پیاپی بود به او نشان داد که بار جنگهای پیاپی به دوش خراج مردم است؛ پس، بیشتر آرامش و درگیر نکردن کشور در درگیریها را میپسندید تا مبادا آشوب و یا جنگی به کشور و مردم آسیب برساند.
منبع : ویکی پدیا
کریمخان زَند (زادهٔ ۱۱۱۹ ه.ق در روستای پری از توابع بخش زند ملایر- درگذشتهٔ ۱۱۹۳ ه.ق در شیراز) فرمانروای ایران از ۱۱۷۹ تا ۱۱۹۳ ه.ق و بنیانگذار دودمان زندیه بود. وی در دوران اوج حکومت خود تقریباً بر تمام ایران حکومت میکرد اما از تاجگذاری خودداری و خود را وکیل الرعایامیخواند. وی پیش از به قدرت رسیدن رئیس طایفه زند و از فرماندهان سپاه نادرشاه بود. حکومت او دورهای آرام در تاریخ ایران به شمار میرود. وی اجازه داد تا بعضی از اقوام ساکن شمال ایران مستقل از حکومت باقی بمانند و یکی از همانها به نام طایفه قاجار با شکست لطف علی خان زند دودمان زندیه را برانداختند.
کریمخان توانست پس از فروپاشی حکومت نادرشاه افشار، تمام بخشهای مرکزی، شمالی، غربی و جنوبی ایران را تحت حکومت خود درآورد. همچنین برادر وی، صادق خان، نیز موفق شد در سال ۱۱۸۹ ه.ق. بصره را از امپراتوری عثمانی جدا کرده و به ایران پیوست نماید و از این طریق، نفوذ ایران را بر سراسر اروندرود، بحرین و جزایر جنوبی خلیج فارس مسلم گرداند.
پس از ساسانیان و دستیابی عرب به ایران و پس از فروپاشی آل بویه کریم خان از طایفه زند نخستین ایرانی بود که پس ازترک ها (اعم ازایرانی و غیر ایرانی)، ترکمن و مغول در سراسر ایران فرمانروائی کرد.
منبع : ویکی پدیا
با درود بر تمامی دوستان گرامی
آنهایی که علاقمند به مطالعه در مورد کوروش کبیر , منشور کوروش و سایر مطالب مرتبط با کوروش می باشند به آدرسهای زیر مراجعه نمایند:
1 - درباره کوروش کبیر : موضوعات - تاریخ سازان
2 - درباره منشور کوروش کبیر : موضوعات - تاریخ ایران پیش از اسلام - هخامنشیان - منشور حقوق بشر کوروش
3 - درباره هخامنشیان : موضوعات - تاریخ ایران پیش از اسلام - هخامنشیان
امضاء : بابره
با درود بی کران بر روح مردان و زنان پاک دیار ایران زمین و با آرزوی سربلندی و سرافرازی برای تمامی دوست داران سرزمین مادری که هم دین و هم ایمان ما , هم عهد و هم پیمان ما , هم شعر و هم سامان ما در نام ایران خفته است.امروز سالروز میلاد شخصی است که تمام جهان به وجودش می بالد و تمامی مردمان دنیا آرزوی این را دارند که کاش وی جزئی از تاریخ آنها بود که مرد بود و مردانه زیست و مردانه دار فانی را وداع گفت و به دیار باقی شتافت.او شاید تنها کسی بود که در آن روزگاران کهن هیچگاه اسیر جلای قدرت نشد و پایه های قدرت خود را بر مبنای ظلم و فجور بنا نکرد , در هیچ گذرگاهی عابری را نیازرد و بنده گان خداوند را نه بنده گان خویش که بنده گان پروردگار دید و حقوق بشر را نه مانند سیاستمداران امروز جهان که فقط در شعار محترم می دارند, در تمامی مراحل زندگی خویش با تمام وجود محترم شمرد و بدان به معنای واقعی کلام عمل کرد.او تنها کسی بود که تخت شاهی را از روی دوش مردمان برداشت و در کنار آنها و قدم به قدم آنها انسانیت را برایشان معنی کرد.چنان که وقتی سرزمینی را فتح می کرد مردمانش خداوند را شاکر می شدند که عدالت به سرزمین آنها هم رسیده و روی خوش زندگی به آنها خندیده است.کوروش کبیر پادشاهی بود بی ریا و تمامی دغدغه های صادقانه او در تلاش برای انتشار عدالت و مهرورزی به جهانیان خلاصه می شد.شاید تنها پادشاهی بود که در تمامی کتب آسمانی به نحوی از او یاد شده.زیرا بنده مقبول خداوند بود و تمامی ده فرمان پروردگار خویش را با گوش جان و تن شنید و بدانها عمل کرد.همانگونه که در تاریخ مان شاهان ظالم و بی شرم را می شناسیم و از آنها به زشتی یاد می کنیم آرزومندم که از کوروش و تمامی شاهان عادل هم به نیکی یاد کنیم و آنها را به عنوان سرمایه های واقعی مان به جهانیان بشناسانیم(گر چه جهانیان بیش از ما از کوروش می دانند).تنها راه ما برای اعتلاء و پیشرفت, تکیه بر داشته هایمان است,تنها با میراث کهن خود و با بهره گیری از تجارب گرانبهای ایران زمین است که خواهیم توانست در جهان بی رحم امروز فرهنگ اصیل و باشکوه خود را نجات داده و از آن برای سرافرازی خاک پاکمان بهره جوییم.با فراموش کردن گذشته خویش فقط و فقط به خودمان ظلم می کنیم و اسیر فرهنگ های هر چند محترم اما به نسبت کم رمق تر شرق و غرب می شویم و داشته هایمان را از بیگانگان می آموزیم به شکلی حقیرتر و بی مقدارتر.باشد که در این روزگاران سراسر رنج و محنت که شرق و غرب و شمال و جنوب این کره خاکی سراسر گرفتار جنگ بین فقیر و غنی است با بهره گیری از تاریخ فراموش شده مان بذر صلح و آشتی و مردانگی و مروت را که یادگار پدرانمان همچون کوروش است در خاک خسته جهان پاشیده و دنیا را از این نامردمی برهانیم.
امضاء : بابره
امروز 7 آبان سالروز جهانی بزرگداشت
کوروش کبیر
, بنیانگذار عدالت و مردانگی است.
شاید نام تو را از کتابهای مدارس حذف نمایند ولی این را بدان که "افتخار ما به تو بی انتهاست"
امضاء : بابره
برای نخستین بار در شهر سوخته یک چشم مصنوعی پیدا شد. مطالعات اولیه نشان دادهاند که چشم چپ زن تنومند مدفون در قبر شماره ۶۷۰۵ مصنوعی بودهاست. همین مطالعات نشان میدهند که زیر طاق ابروی زن مذکو آثار آبسه دیده میشود. به علت طول زمان زیادی که بخش زیرین این چشم مصنوعی با پلک چشم در تماس بودهاست آثار ارگانیکی پلک چشم نیز در روی آن مشهود است. جنس و مادهای که چشم مذکور با آن ساخته شدهاست هنوز به دقت روشن نشده و تشخیص آن به آزمایشهای بعدی موکول شدهاست اما به نظر میرسد که چشم مزبور از جنس قیر طبیعی که با نوعی چربی جانوری مخلوط شدهاست ساخته شدهاست. در روی این چشم مصنوعی ریزترین مویرگهای داخل کره چشم توسط مفتولهای طلایی به قطر کمتر از نیم میلی متر طراحی شدهاند مردمک چشم در وسط طراحی شده و جز از آن تعدادی خطوط موازی که تقریبا یک لوزی را تشکیل میدهند در پیرامون مردمک دیده میشود از دو سوراخ جانبی واقع در دو سوی این چشم مصنوعی جهت نگهداری و اتصال آن به حدقه چشم استفاده میشدهاست. بررسیهای انسان شناسانه نشان داده که به احتمال بسیار زیاد زن مزبور دارای سنی بین ۲۵ تا ۳۰ سال بوده و دو رگه (سیاه و سفید) بودهاست. اشیاء پیدا شده در این قبر دو قسمتی عبارت بودهاند از ظرفهای سفالی، مهرهای تزیینی، یک کیسه جرمی و یک آینه مفرغی. قدمت این قبر و چشم مصنوعی به حدود ۲۸۰۰ سال بیش از میلاد و ۴۸۰۰ سال پیش از این میرسد. مطالعه جهت دستیابی به اطلاعات بیشتر در این مورد چشم و اسکلت ادامه دارد.
منبع : ویکی پدیا
پیدا شدن تنها لوح نوشته دوران آغاز ایلامی این شهر، همراه با آثار مهرها، نشان از ارتباطات تجاری و کنترل اقتصادی منطقه از سوی این جامعه دارد. مردم سیستان دراین مدت با مردم ساکن بین دو رود دجله و فرات روابط تجاری داشته و این روابط ازراه زمینی و دریایی کنار خلیج فارس انجام میگرفت. مردم بینالنهرین ازهمین طریق ازسنگ لاجورد افغانستان استفاده مینمودهاند. ولی تمدن سیستان را نمیتوان وابسته به تمدن جلگة بینالنهرین یامصر دانست زیرا دراین مکان خصوصیاتی وجود داشتهاست که آنرا کاملأ متمایز مینماید.
A
این استخوانها مربوط به کدام حیوان یا پرنده یاجانداری بوده و کارشان دراین اطاقها چه بودهاست.
دراین موقع اینطور بنظر رسید که انجام این کار از عهدة باستانشناسان به تنهایی برنخواهد آمد. بهمین منظور بود که در حدود ده نفر از متخصصان مختلف ایتالیایی به محل کاوش آمدند و با میکروسکوپها و بوسیلة تجزیههای «رادیو کاربون» مشغول مطالعة زندگی ۵۰۰۰ سال پیش دراین مکان گردیدند.درهمین اوان بود که متخصصان ژاپونی نیز علاقمند به کاوشهای «شهرسوخته» شدند و زمینشناسان و متخصصان «فیزیکهستهای» به همکاری با متخصصان ایتالیایی پرداختند و نمونههای بدست آمده رااز طریق روشهای «پالئوماگنتیک» و «اورانیوم۲۳۸» تحت بررسی قرار دادند.بررسیهای دانشمندان مزبور نشان داد که بصورت دقیق شهر سوخته در فاصلة بین ۲۹۰۰ تا ۱۹۰۰ سال پیش از میلاد مورد سکونت بودهاست.
بخشی از خانههای «شهرسوخته» که اززیر خاک بیرون آورده شدهاست
هزارسال، نسبت به قدمت بشر، چیز فوقالعادهای نیست، ولی آنچه که بنظر ما فوقالعاده میآید این است که در عرض مدت هزارسال مردم این ناحیه موفق شدهاند شهر بزرگ و آبادی بوجود آورند که مردم آن به انواع صنایع دستی پرداخته و حکومت منظمی تشکیل داده بودند و پیرو مذهب واحدی شده روابط تجارتی و فرهنگی گستردهای با نواحی مجاور خود ترتیب داده بودند.
نکتة قابل توجه ازنظر روشن شدن تاریخ سرزمین ایران این است که آثار مکشوف در «شهرسوخته» نشان میدهد که مردم این ناحیه دراوایل استقرارشان، یعنی درحدود ۲۹۰۰ سال پیش ازمیلاد مسیح روابط بسیار نزدیک با مردم ترکمنستان داشتهاند و در اواخر دوران وجودشان، یعنی پیش از ۱۹۰۰ سال پیش ازمیلاد با مردم ساکن در درة پنجاب رابطة بسیار نزدیک پیدا میکنند.
آیا میتوان از مطلب بالا اینطور نتیجه گرفت که اینها مردمی بودند که در حدود ۲۹۰۰ سال پیش از میلاد از سوی شمال به طرف دهانة رود هیرمند که در نتیجة شرایط بخصوصی برای شهرنشینی مناسب بود سرازیر شدهاند، و سپس هزارسال بعد، در زمانی که مسیر رود هیرمند تغییر یافت این مردم به طرف درة پنجاب مهاجرت کردند و درآنجا امپراطوری بزرگ «موهنجودارو» و «هاراپا» را تشکیل دادند
مردمان شهر سوخته دارای دانش پزشکی پیشرفتهای بودهاند، تا آن حد که پزشکان این شهر نه تنها از فنونی چون شکستهبندی آگاهی داشتند، بلکه دانش و مهارت اجرای اعمال شگفتانگیزی چون جراحی مغز را نیز داشتهاند.
برای نخستین بار در شهر سوخته یک چشم مصنوعی پیدا شد. مطالعات اولیه نشان دادهاند که چشم چپ یک زن تنومند مدفون در قبر شماره ۶۷۰۵ مصنوعی بودهاست. همین مطالعات نشان میدهند که زیر طاق ابروی زن مذکو آثار آبسه دیده میشود. به علت طول زمان زیادی که بخش زیرین این چشم مصنوعی با پلک چشم در تماس بودهاست آثار ارگانیکی پلک چشم نیز در روی آن مشهود است. جنس و مادهای که چشم مذکور با آن ساخته شدهاست هنوز به دقت روشن نشده و تشخیص آن به آزمایشهای بعدی موکول شدهاست اما به نظر میرسد که چشم مزبور مخلوطی از جنس قیر طبیعی با نوعی چربی حیوانی است. در روی این چشم مصنوعی ریزترین مویرگهای داخل کره چشم توسط مفتولهای طلایی به قطر کمتر از نیم میلی متر طراحی شدهاند مردمک چشم در وسط طراحی شده و مجزا از آن تعدادی خطوط موازی که تقریبا یک لوزی را تشکیل میدهند در پیرامون مردمک دیده میشود. از دو سوراخ جانبی واقع در دو سوی این چشم مصنوعی جهت نگهداری و اتصال آن به حدقه چشم استفاده میشدهاست.
منبع : ویکی پدیا
شهر سوخته بدون شک جزو شهرهای بسیار پیشرفته زمان خود بودهاست. این نکته نه تنها در بقایای آثار معماری و کارهای ظریف دستی وصنعتی دیده میشود بلکه در سازماندهی اجتماعی شهر نیز قابل مشاهدهاست.
شهر سوخته دارای تشکیلات منظم و مرتبی بودهاست. آثار باقی مانده نشان دهنده این امر است که در این شهر طی هزاره سوم پیش از میلاد، دارای یک نظام مرتب و منظم آبرسانی و تخلیه فاضلاب بودهاست. در نخستین مرحله کاوشهای باستانشناسی، در شهر سوخته کوچهها و خانههای منظم و لوله کشی آب و فاضلاب با لولههای سفالی پیدا شده که نشان دهنده وجود برنامهریزی مدنی در این شهر است.
منبع : ویکی پدیا
شهر سوخته مرکز بسیاری از فعالیتهای صنعتی و هنری بوده، در نوبت ششم کاوش در شهر سوخته نمونههای جالب و بدیعی از زیورآلات به دست آمد. در جریان حفاریهای نوبتهای گذشته در شهر سوخته مشخص شد که جهت صنایع ساخت سفال و جواهرات در این منطقه، ساکنان شهر سوخته از درختان موجود در طبیعت اطراف برای سوخت استفاده میکردهاند.
باستان شناسان با یافتن مهرهها و گردنبندهایی از لاجورد و طلا در یک گور، پس از پژوهش در باره روشهای ساخت ورقهها و مفتولهای طلایی، محققان دریافتند که صنعتگران شهر سوخته با ابزار بسیار ابتدایی در آغاز صفحهات طلایی بسیار نازکی به قطر کمتر از یک میلیمتر تهیه کرده و بعد آنها را به شکل استوانهای لوله نموده و فیمابین استوانهای طلا مهرههای لاجورد قرار میدادهاند.
در شهرسوخته انواع سفالینهها و ظروف سنگی، معرق کاری، انواع پارچه، و حصیر یافت شده که معرف وجود چندین نوع صنعت، به ویژه صنعت پیشرفته نساجی در آنجاست.
تاکنون ۱۲ نوع بافت پارچه یکرنگ و چند رنگ و قلاب ماهیگیری در شهر سوخته به دست آمده و تحقیق در باره اشیاء حصیری مشخص کرده که مردم این شهر با استفاده از نیزارهای باتلاقهای اطراف دریاچه هامون سبد و حصیر میبافتند. از این نیها نیز، برای درست کردن سقف ساختمانها استفاده میشدهاست. صید ماهی و بافت تورهای ماهیگیری نیز از دیگر پیشههای مردمان شهر سوخته بودهاست.
منبع : ویکی پدیا
بر مبنای یافتههای باستان شناسان شهر سوخته ۱۵۱ هکتار وسعت دارد و بقایای آن نشان میدهد که این شهر دارای پنج قسمت اساسی بوده که شامل بخش مسکونی واقع در شمال شرقی شهر سوخته؛ بخشهای مرکزی؛ منطقه صنعتی؛ بناهای یادمانی؛ و گورستان است که به صورت تپههای متوالی و چسبیده به هم واقع شدهاند. هشتاد هکتار از شهر سوخته را بخش مسکونی تشکیل میدادهاست.
پژوهشها نشان دادهاست این محوطه بر خلاف اکنون
که محیط زیستی کاملاً بیابانی دارد و فقط درختان گز در آنجا دیده میشود، در پنج هزار
سال قبل از میلاد منطقهای سبز و خرم با پوشش گیاهی متنوع و بسیار مطلوب بوده و درختان
بید مجنون، افرا و سپیدار فراوانی در آنجا وجود داشتهاست. دریاچه هامون در ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد دریاچهای بزرگ و پرآب بوده و چندین رودخانه دائمی مانند
هیرمند آنرا تغذیه میکرده و هم اکنون نیز کم و بیش هیرمند و رودخانههای دیگر این دریاچه
را غالباً بصورت فصلی تغذیه میکنند. ولی افت بیش از اندازه آب در این رودخانهها به
علت عدم رعایت پروتکلهای فی مابین دو کشور همسایه، ایران و افغانستان، و برداشت بی
رویه آب درون خاک افغانستان مسبب خشکی دریاچه هامون و مناطق اطراف آن شدهاست. در اطراف
دریاچه هامون، در آن زمان نیزارهای وسیعی وجود داشتهاست. همچنین کاوشها نشان میدهند
که نهرهاو شاخههای قوی آبیاری از آن منشعب میشدهاست. در بررسیهای منطقهای در اطراف
شهر سوخته بستر نهرها و آبراههای گوناگونی پیدا شده که میتوان گمان برد به مزارع
کشاورزی آن شهر آب میرساندهاند. رود هیرمند پیش ازآنکه درمیان شنزارهای سیستان گم
گردد، درجلگههای مجاورش وضعی شبیه به درة نیل بوجود آورده بود، به این معنی که در
مواقع معینی بعلت بالاآمدن سطح آب، در نتیجه جذر و مد دریاچه هامون، زمینهای ساحلی
آن مشروب و لذا، خاک آنها حاصل خیز میشدهاست. این امر سبب شده بود که ساکنان این ناحیه
بتوانند به کار زراعت بپردازند و در مراحل شهرنشینی موفق به پیشرفتهایی گردند. در
آن دوران نیز این منطقه بسیار گرم بوده، اما آب رودخانه هیرمند و شاخههایش به خوبی
زمینهای کشاورزی شهر سوخته را سیراب میکردهاست.