نکیسا (نامهای دیگر: نگیسا یا سگیسا) موسیقیدان، رامشی، چنگ نواز و خوانندهٔ عهد ساسانی است که نظامی در کتاب خسرو و شیرین و به تبع او امیر خسرو دهلوی در کتاب شیرین و خسرو از او یاد کردهاند.
منبع : ویکی پدیا
رامتین (نامهای دیگر: رام، رامی، رامین و رامنین) از موسیقیدانان به نام ایران در دوران پادشاهی ساسانیان و هم عصر دیگر موسیقی دانانی چون باربد و نکیسا ست، او را واضع چنگ و استاد در نواختن این ساز میدانندو برخی وی را همان رامین عاشق ویس میشناسند.دکتر معین در فرهنگ فارسی اعلام خود در معرفی رام (رامتین) معشوق ویس چنین آورده است: "آن را نام شخصی دانسته اند که واضع چنگ بوده است. رامتین واژهای فارسی به معنای آرامش بخش میباشد .
نام
برخی بر این باورند که رامتین، خطا شده رامنین است. اسعد گرگانی از رامنین یا رامین نام برده و به باور دکتر معین، رامنین با افزودن یک نقطه رامتین شده است. البته در گواههای دیگری، واژه رامتین که امروزه معمولتر است، دیده میشود.
شعر
در اشعار فارسی نیز نام رامتین ذکر شده است :
(منوچهری)
حاسدم خواهد که شعر او بود تنها و بس باز نشناسد کسی بربط به چنگ رامتین
(فردوسی)
نشان است او که چنگ با آفرین کرد که او را نام چنگ رامتین کرد
منبع : ویکی پدیا
سرکِش (نام دیگر: سرکِس) رامشگر، خواننده و آهنگساز نامدار دوران ساسانی و دربار خسرو پرویز است.
پژوهشگران بر این باورند که او رامشی یونانی با نام سرجیوس بوده که با گذشت به سرگش و سپس به سرکش تبدیل گردیدهاست. بیگمان نام او پس از باربد و نکیسا سرشناسترین نام از موسیقیدانان دوره ساسانی است. گویا سَرکَب نیز که در اشعار فارسی یکی دیگر از رامشگران خسرو پرویز دانسته شده، تحریفی از همان نام سرگس است.
منبع : ویکی پدیا
باربَد (نامهای دیگر:باربذ، فهربد، فهلیذ، فهلوذ و پهلبذ) نامورترین موسیقیدان، شاعر، بربط نواز و خواننده دوران ساسانی در زمان پادشاهی خسرو پرویز است.
زندگی
درباره زندگی این هنرمند اطلاعات اندک و افسانه آمیزی در کتابهای فارسی و عربی آمده است. منابع کهنتر او را اهل مرو دانستهاند ولی منابع تازهتر زادگاه او را جهرم یاد کردهاندهمچنین مسعودی از گفته ابن خردادبه او را اهل ری نام برده است.
فارابی در کتاب موسیقی کبیر، از فهلیذ یاد میکند که در زمان خسرو پرویز، پسر هرمز پادشاه فارس بوده است. ابن خردادبه درباره باربد مینویسد:
>>او از مردم ری بود و با سخنانی موزون به همراه بربط، برای خسرو آهنگهایی میساخت که در آن، حوادثی را که دیگران جرأت بازگفتن آن را نداشتند، با زبان موسیقی و شعر بیان مینمود، که از آهنگهای باربد در ستایش پادشاه ۷۵ آواز بوده است.<<
نام
باربد از بار به مفهوم اجازه و بَد به معنی صاحب، خدایگان و فرمانده تشکیل شده که در روی هم رفته یعنی کسی که اجازه همیشگی برای باریافتن دارد. شفیعی کدکنی با اشاره به دقایقی از نکات تاریخی ارتباط بین باربد و بربط، پسندیدهتر میداند که آن دو از یک ریشه دانسته شود.
آثار
باربد برای هر روزی از روزهای هفته نواهایی ساخته بود که این نواهای هفتگانه به نام طرق الملوکیه معروف است. همچنین آهنگهایی برای هر سی روز ماه که به نام سی لحن باربدی نامدار است. و هم ۳۶۰ لحن به تعداد روزهای سال نوای خاص ساخته بوده است.
هنوز هم میراث او در نامهای گوشههای دستگاههای موسیقی ایرانی امروزی بر جای مانده است. او برای اولین بار دستگاه موسیقی را در جهان به نام سرود خسروانی خلق کرد.که آن به خسرو پرویز پادشاه، فرمانروای ایران از 590 میلادی تا 628 تقدیم نموده بود.اختراع اغلب نغمات و ترانههای موسیقی را به وی نسبت میدهند. گویند حوادث و اتفاقات مهم را باربد بصورت نغمات نغز و نواهای دلفریب درآورده بسمع خسروپرویز میرسانیده، مثلاً تلف شدن شبدیز اسب ویژه پرویز را که دیگران یارای اظهار آن نداشتند وی بقالب نوای موسیقی ریخته و به عرض خسرو رسانید. باربد چون شنید که خسروپرویز در یاری رامشگران و نوازندگان میکوشد خواست خویشتن را بدرگاه پرویز رساند ولی سرکش (رامشگر خاص پرویز) سالار بار را محرض آمد که از راه جستن باربد بدربار جلوگیری نماید ولی باربد با رساندن نغمههای خود به گوش شاه او را شیفته آواز خود ساخت.
منبع : ویکی پدیا
سکههای ساسانی از طلا و نقره و مس بود. سکههای نقره را زوزن میگفتند. تاریخ سکهها مشخص سالهای سلطنت ساسانی است. خط و زبان سکهها، پهلوی ساسانی میباشد.
منبع : ویکی پدیا
نگاشتهها و نوشتههایی که از روزگار ساسانیان برجای مانده، تنها به زبان پارسی میانه که از دیرباز زبان پهلوی خوانده شده، نیست. به زبانهای پارتی یا زبان پهلوانیک و زبان سغدی و زبان خوارزمی و زبان ختنی و زبان طخاری نیز آثاری برجا مانده است.
منبع : ویکی پدیا
در دوران سلطنت شاپور اول مانی ادعای پیامبری و مذهبی تازه آورد که از اختلاط سایر ادیان و مذاهب فراهم ساخته شده و در شرق و غرب دنیای آنروز گسترش یافت. مانی بزرگ زادهای از اشکانیان بود پدرش فاتک از مردم همدان بود. وی در سال ۲۱۵ در یکی از روستاهای نزدیک بابِل به دنیا آمد. وی در کودکی به کسب دانش و فلسفه پرداخت و سپس ادیان زرتشتی، عیسوی، بودایی و یونانی را مورد مطالعه قرار داد و در بیست و چهار سالگی ادّعای پیامبری کرد و سپس به وسیلهٔ «پیروز» برادر شاپور یکم که دین او را پذیرفته بود به دربار راه یافت و کتاب خود «شاپورگان» را به شاپور تقدیم داشت. شاپور دین مانی را پذیرفت و مانی را در ترویج آن دین آزاد گذاشت، مانی به هندوستان و چین سفر و دوباره به ایران بازگشت، در دوران پادشاهی بهرام یکم مؤبدان زرتشتی از پیشرفت دین مانی بیمناک شده شاه را بر آن داشتند که بین آنها و مانی مناظرهای ترتیب دهند، مانی در این مذاکره شکست خورده به دستور بهرام به زندان افکنده میشود و زیر شکنجه جان میدهد و یا به روایتی دیگر زنده زنده پوست کنده و پوستش را از کاه انباشته و بالای دروازهٔ گندیشاپور آویزان میشود و از آن هنگام آن دروازه باب مانی خوانده میشود (۲۷۶ میلادی).
منبع : ویکی پدیا
دانشگاه جندی شاپور (که بصورت جندیشاپور نیز نامیده شده) در سال۲۷۱ بدست شاهنشاهان ساسانی در شوشتر بنیاد نهاده شد. این فرهنگستان همچنین دارای یک بیمارستان آموزشی و یک کتابخانه بود. بیمارستان جندی شاپور نخستین بیمارستان آموزشی جهان بود. در این فرهنگستان دانشهای فلسفی و پزشکی تدریس میشد و بنا به روایات حبس و مرگ مانی پیغمبر نیز در جندیشاپور روی دادهاست.
جندی شاپور یکی از هفت شهر اصلی خوزستان بود. نام آن در آغاز «گوند-دزی-شاپور» به معنی «دژ نظامی شاپور» بودهاست. دیگر نامهایی که برای آن بهکار میرفته عبارت است از پیلآباد، خوز، نیلاب، نیلاط. در سریانی آن را بیت لاباط مینامیدند. برخی پژوهشگران بر اینند که بنیادی همانند به جندیشاپور از زمان پارتیان در این جایگاه قرار داشتهاست. شهری به نام جندی شاپور را شاپور یکم فرزند اردشیر ساسانی پس از شکست دادن سپاه روم به سرکردگی والرین، بنا نهاد. شاپور یکم جندی شاپور را پایتخت خود قرار داد.
نام آوری جندی شاپور بیشتر در زمان خسرو انوشیروان ساسانی انجام گرفت. خسرو انوشیروان گرایش فراوانی به دانش و پژوهش داشت و گروه بزرگی از دانشوران زمان خود را در جندی شاپور گرد آورد. در پی همین فرمان خسرو بود که برزویه، پزشک بزرگ ایرانی، مأمور مسافرت به هندوستان شد تا به گردآوری بهترینهای دانش هندی بپردازد. امروزه شهرت برزویه در ترجمهای است که از کتاب پنچه تنتره هندی به پارسی میانه انجام داد که امروزه به نام کلیله و دمنه معروف است.
ادامه مطلب ...
موسونیانوس سردار رومی در خواست صلح کرد. شاپور اوّل برای او چنین نوشت:
شاپور، شاه شاهان، برادر مهر و ماه و همتای ستارگان به برادر خود کنستانتیوس سلام میرساند و خوش وقت است از این که امپراتور در اثر کسب تجربه به راه راست باز گشتهاست. نیاکان من قلمرو خود را تا رود استریمونو حدود مقدونیه گسترش داده بودند. من در جلال و عظمت و فضیلت بر همهٔ نیاکانم برتری داشتم و وظیفهٔ خود میدانم که ارمنستان و بین النهرین را که به حیله و تزویر از نیاکانم به در کردند، باز ستانم. این سرزمینهای کوچک را که تنها موجب نفاق و خونریزی است، به من باز پس دهید؛ و به شما میگویم که اگر سفیر من بدون پاسخ مثبت باز گردد، پس از انقضای زمستان با تمام نیروی خویش به جنگ شما خواهم آمد.
امپراتور روم کنستانتیوس «گشایندهٔ دریاها و خشکیها و خداوند فر و شکوه جاودانی» در پاسخ به «برادرش شاپور» مینویسد:
اگر رومیان گاهی دفاع را بر حمله رجحان مینهند از بیم و ترس نیست، بلکه از راه مداراست. گر چه رومیان گاهی پیروز نشدهاند، ولی هرگز نتیجهٔ قطعی جنگ به زیان آنان نبودهاست. امپراتور روم با این پاسخ سبکسرانه نتوانست از وقوع جنگ جلوگیری کند و شاپور دوّم تمام سرزمینهای ذکر شده در نامه را تسخیر کرد و روم را به سختی شکست داد و پادشاه روم سزای پاسخ بیخردانهٔ خود را یافت.
منبع : ویکی پدیا
ساسانیان در شاهنامه
پادشاهان ساسانی در شاهنامه از قرار زیرند:
1.اردشیر بابکان،۲.شاپور پسر اردشیر،۳.اورمزدِ شاپور ۴.بهرامِ اورمزد، ۵.بهرام بهرام، ۶.بهرام بهرامیان، ۷.نرسی بهرام،۸.اورمزد نرسی، ۹.شاپور ذوالاکتاف، ۱۰.اردشیر نکوکار، ۱۱.شاپور پسر شاپور، ۱۲.بهرام شاپور، ۱۳.یزدگرد شاپور، ۱۴.بهرام گور، ۱۵.یزدگرد پسر بهرام گور، ۱۶.هرمز، ۱۷.پیروز یزدگرد، ۱۸.بلاش پیروز، ۱۹.قباد، ۲۰.نوشینروان، ۲۱.هرمزد، ۲۲.خسرو پرویز، ۲۳.شیرویه، ۲۴.اردشیرِ شیروی، ۲۵.فرآیین(گراز)، ۲۶.پوراندخت، ۲۷.آزرمدخت، ۲۸.فرخزاد، ۲۹.یزدگرد
پادشاهان ساسانی
اردشیربابکان یا اردشیر اوّل( ۲۲۶ تا ۲۴۰ میلادی)
در زمان پادشاهی اردوان پنجم، اردشیر به پادشاهی گوچیهر رسید . او مایل بود شاه کلّ ایران باشد بنابراین شورش کرد و اردوان پنجم (اشک بیست و نهم) در صحنه نبرد کشته شد (۲۲۴ میلادی). بدین ترتیب سلطنت ایران در کف اردشیر بابکان قرار گرفت .اردشیر بابکان به تلافی شکست هایی که اشکانیان در اواخر حکومتشان از رومیان میخوردند به روم که در این زمان تراژان امپراتورشان بود لشکر کشید. او رومیان را شکست داد و نصیبین، حران و ارمنستان را تصرف کرد.
به طور کلّی کارهای ارد شیر بابکان در چهار بخش عمده زیر خلاصه میشود :
تقسیم مردم به طبقات مختلف و تعیین حداقل معیشت و امکانات
احیای سپاه جاویدان مانند هخامنشیان
توجّه ویژه به امنیت عمومی توسّط مامورانی که از مرکز به نقاط مختلف فرستاده میشدند
تصرف هند تا پنجاب
ادامه مطلب ...
(تاریخ بر پایه سالنمای میلادی)
اردشیر یکم (اردشیر بابکان) (پیرامون ۲۲۴-۲۴۳)
شاپور یکم (پیرامون ۳/۲۴۲-۲۷۲)
هرمز یکم (۲۷۲-۲۷۳)
بهرام یکم (۲۷۳-۲۷۶)
بهرام دوم (۲۷۶-۲۹۳)
بهرام سوم (۲۹۳)
نرسی (۲۹۳-۳۰۲)
هرمز دوم (۳۰۲-۳۱۰)
آذرنرسی (۳۱۰)
شاپور دوم (ذوالاکتاف) (۳۱۰-۳۷۹)
اردشیر دوم (۳۷۹-۳۸۳)
شاپور سوم (۳۸۳-۳۸۸)
بهرام چهارم (۳۸۸-۳۹۹)
یزدگرد یکم (۳۹۹-۴۲۱)
بهرام پنجم (بهرام گور) (۴۲۱-۴۳۹)
یزدگرد دوم (۴۳۹-۴۵۷)
هرمز سوم (۴۵۹-۴۵۷)
پیروز یکم (۴۵۸-۴۸۴)
بلاش (۴۸۴-۴۸۸)
قباد یکم (۴۸۸-۴۹۷)
جاماسب (۴۹۷-۴۹۹)
قباد یکم (۴۹۹-۵۳۱) (پادشاهی دوباره)
خسرو یکم (خسرو انوشیروان) (۵۳۱-۵۷۹)
هرمز چهارم (ترکزاد) (۵۷۹-۵۹۰)
بهرام ششم (بهرام چوبین) (۵۹۰-۵۹۱)
خسرو دوم (خسرو پرویز) (۵۹۱-۶۲۸)
قباد دوم (شیرویه) (۶۲۸)
اردشیر سوم (۶۲۸-۶۳۰)
شهربراز (۶۳۰)
خسرو سوم (۶۳۰)
جوانشیر (۶۳۰)
پوراندخت (۶۳۰-۶۳۱)
گشناسب بنده (۶۳۱)
آزرمی دخت (۶۳۱)
هرمز پنجم (۶۳۱)
خسرو چهارم (۶۳۱)
خسرو پنجم (۶۳۱)
یزدگرد سوم (۶۳۲-۶۵۱)
تازش و پیروزی تازیان (۶۵۱)
منبع : ویکی پدیا
دولت بیزانس که در بخش شرقیِ تصرفهای خود، با دولتی توانمند مانند ساسانیان سروکار داشت و آن را نیرومندترین دشمن خود میدانست، گرفتاریهای زیادی هم در غرب و هم در شمال تصرفهایِ خود، به خصوص در اروپا داشت. این گرفتاریها، مانع از آن میشد که بیزانس همه نگاهِ خود را صرف مرزهای شرقیِ خود کند و به همین سبب، دستگاه ساسانی، مانند دستگاه اشکانی، توانسته بود پایتختِ خود (تیسفون) را، در کنار رودِ دجله قرار دهد و از نزدیک بودنِ پایتختاش به مرزهای دشمن، بیمی نداشته باشد. دولت ساسانی هم در شرق، و هم در شمالِ مرزهای خود، گرفتاریهای زیاد داشت که گاهی به میزان خطرناک و تهدید کنندهای میرسید. بدین گونه سیاست خارجیِ دستگاه ساسانی، یکسره در رابطه با شرق و غرب خلاصه میشد. اما دستگاه ساسانی در این زمان، خود را به اندازه کافی نیرومند نشان داد و توانست ایرانشهر را از آسیبهای ویرانگر و خطرآفرین دور نگه دارد و در داخل کشور، برای مردم ایران، زندگی مرفه همراه با امنیت تامین کند.
این دستگاه، فرهنگی پربار در زمینه سیاست و کشورداری، اخلاق، رابطههای سالم اجتماعی و هنر به وجود آورد، که پس از نابودی و ویرانیِ سیاسیاش، اثرهای خود را در نسلهای پسین و فرهنگ دیگر همسایگان، به روشنی نشان داد. با اینکه دشمنان شناخته شده دستگاه ساسانی، دولت پیشرفته بیزانس و دولتهای نیمه پیشرفته شمال و شرقِ کشور بودند، شکست این دستگاه، نه از سوی این دشمنان، بلکه از دو سوی پیشبینی نشده بود. نخست، فروپاشی از درون، و پس از آن، از دولتی بود که با آنکه همه توان جنگیاش قومهای بیابان گرد بودند، ولی بنیه سیاسی و اجتماعیاش برپایه بینش دینی-فکریِ نیرومندی بود که دولتها و دشمنان دیگر ساسانی، ازش بیبهره بودند. دستگاه اسلامی که در آغاز سده هفتم میلادی در شهر مدینه برپا شده بود، از جهت روحی و معنوی چنان نیرومند شده بود که تأثیر فرهنگیاش بر کشورهای همسایه، همانند چیرگیِ دیگر قومهای بادیه نشین و صحرانورد، گذرا نبود. این تأثیر فرهنگی چنان عمیق بود که با همه گسستگی و سستیِ سیاسی و جنگیِ اعراب، پس از دو قرن چیرگی، اثرهایش هنوز ماندگار است.
منبع : ویکی پدیا
امپراطوری ساسانیان نام خاندان شاهنشاهی ایرانی است که از سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی بر ایران فرمانروایی کردند؛ بنیان این شاهنشاهی یکپارچه را اردشیر (یا ارتخشتره؛ از ارت: مقدس، و خشتره: شهریار) بنا کرد. شاهنشاهان ساسانی که ریشهشان از استان پارس بود، بر پهنه بزرگی از آسیای باختری چیرگی یافته، گستره فرمانروایی خود؛ کشور ایران (به پهلوی کتیبهای a y r a n sh t r y ) را برای نخستین بار پس از هخامنشیان، یکپارچه ساخته و زیر فرمان تنها یک دولت شاهنشاهی آوردند. پایتخت ایران در این دوره، شهر تیسفون در نزدیکی بغداد (آن زمان نام روستایی کوچک در نزدیکی تیسفون بوده؛ که نامش به ظاهر، از یکی از نامهای بغ داد یا بخشوده خدا؛ و یا باغِ داد دوره ساسانی ریشه گرفته بوده)، در عراق امروزی بود.
نام «ساسانیان» از «ساسان» گرفته شده، که اردشیر از نوادگان اوست و داریوش سوم هخامنشی (دارایِ دارایان) را از نیاکان او دانسته اند. نخست کارنامه اردشیر بابکان به این نسبت گواهی داده و بازهم به نوشته شاهنامه، ساسان پدر اردشیر، چوپانی بود از بازماندگان دارا که در فارس می زیست. اردشیر در دستگاه بابک که موبد آتشکده آناهیتا، همچنین شهردار و مرزبان پارس بود، پرورش یافت، ولی درباره نسبت او با بابک اختلاف وجود دارد. او به گواهی بسیاری از تاریخی نویسان، مردی نیرومند و دلیر بود که سرانجام بر اردوان پنجم اشکانی در دشت هرمزگان پیروز شده و تسخیر سرزمینی که خود به آن ایران میگفت را آغاز کرد.
ساسانیان رفتهرفته توانمندتر شده، هویت فرهنگی، نظامی و مذهبی ایرانشهر را نزدیک به چهارصد سال گسترش داده و مرزها را تا سالهای پایانی برپاییشان، به گستره امپراتوری هخامنشی نزدیکتر کردند، هرچند که با گذشت زمان، دستگاه مذهبی در کار کشورداری و دربار نفوذ بسیار نمود و نبردهای چندین ساله با رومیان نیز، کشور را فرسودند. پرده پایانی شاهنشاهیِ ایرانشهرِ ساسانی، در پایان دوره خسرو پرویز (به پهلوی: ابرویز) با پیروزی سپاه ایران در نبرد اورشلیم (در شاهنامه: گنگ دژ هودخ) فرو افتاد. پیروزی در این نبرد ۲۱ روزه به فرماندهی شهربراز سردار خسرو، و با یاری جنگ افزارهای سنگین و دژکوب و منجنیق، همراه شد با فرستادن چلیپای ترسایان (صلیب اصلی مسیح) از اورشلیم به پایتخت ایران. اما این رویداد خشم رومیان مسیحی را به دلیل بیاحترامی به چلیپای مسیح برانگیخت؛ نبردهایی به شکست و پَس نشینی سپاه ایران انجامید و سرانجام خسروپرویز، شاه نیرومند و با ارادهای که با وجود اشتباهها و معایبش، در دوران پادشاهی خود جلوی زیادهخواهی بزرگان را گرفته بود، با خشم بزرگان بخاطر شکستها، به ظاهر با مکر و دسیسه از سوی برخی سپاهیان، و با همکاری پسرش شیرویه (قباد دوم) کشته شد.
ادامه مطلب ...