زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
سهراب سپهری
درود بر تمامی دوستان عزیز
ترانه های التهاب رفتن و دخترم در وبلاگ قرارگرفتند و می توانید بصورت آنلاین هم بشنوید و هم دانلود کنید.برای دانلود کافی است در قسمت لینک های روزانه وبلاگ بر روی نام ترانه کلیک نمایید و برای نظر دهی در مورد این ترانه ها هم می توانید از همان قسمت لینک های روزانه وارد فیس بوک یا تویتر بنده شده و نظراتتان را که بسیار برایم حائز اهمیت هستند ارسال نمایید.امیدورام این دو کار را که اولین آثار بنده به شمار می آیند پسندیده و با انتقادات و پیشنهادات خود مرا در این راه یاری نمایید.
با تشکر احسان بابر
درود بر تمامی دوستداران هنر
ترانه های التهاب رفتن و دخترم ، که متن اشعارشان را مطالعه نمودید دو اثر جدید و زیبا می باشند که بزودی منتشر خواهند شد و امیدوارم مورد پسند واقع شوند ، فکر می کنم ارزش حداقل یک بار گوش کردن را داشته باشند.
گو اینکه این دو اثر برای من ارزشهای بسیار بالاتری از یک کار هنری ساده دارند ، زیرا در این دو ترانه سعی کرده ام تمامی احساسات خود را بی ریا و بدون هیچ گونه ملاحظه ای بیان کنم ، زیرا کسانی که بااین دو ترانه مورد خطاب قرار گرفته اند باارزشترین داشته هایم در این روزگار هستند که اگر زنده ام به امید آن دو است و اگر نفسی می آید و می رود و هر دمی را بازدمی نظاره می کند از گرمی نفسهایشان است...
بیش از این چیزی نمی گویم و شما را به شنیدن این دو ترانه دعوت می کنم...
بزودی
امضاء : بابر
دخترم ای نازنینم حسرت تو من و کشته
کاشکی بودی و می دیدی بابا چی برات نوشته
دخترم اشک چشاتو گوهر عمرم می دونم
نکنی گریه یه وقتی تو بخند ای مهربونم
بین ما فاصله هایی از غم و غصه نشسته
چه کنم این بخت عاصی دست و پای من و بسته
جرم من سنگینه بابا من تو رو تنها گذاشتم
به خدا دست فلک بود من چنین قصدی نداشتم
تو به من می گی باباجون شونمو بزن به موهات
بده دستتو ببوسم نبینم غمگینه چشمات
وقتی بچه های مردم می بو سن بابایی شونو
می دونم دلت می گیره مگه تو می فهمی اینو؟
می دونم هر لحظه می خوای مثل خورشیدی بتابی
دستتو بدی بدستام بغلم کنی بخوابی
می دونم از دوریه من دل دخترم می گیره
نکنی گریه یه وقتی به خدا بابات می میره
پدرت بی تو غریبه تو امید لحظه هاشی
اگه تو نخندی بابا می شه قلبش متلاشی
برات از تحمل و صبر آخه من با چه زبونی؟
بنویسم نازنینم تو که چیزی نمی دونی
امضاء : بابر
سایه ی غربت به روی تار و پودم خیمه زد
دست تو بیگانه شد شب ریشه ام را تیشه زد
دوریت چون التهاب حسرت یک بازدم
دم به دم رو به فنا بر هستیه من حلقه زد
...
وقتی می بینم تو غربت همه بار زندگی مو
تو بدوش کشیدی ای یار لحظه های بی کسی مو
وقتی می شنوم صداتو بغض سرد گریه هاتو
وقتی می بینم غریبی گر گرفته لحظه هاتو
وقتی می دونم به جز من سایه ای نمی شه همرات
که تو لحظه های بغضت بکشه دستی به موهات
وقتی لحظه های رفتن می پیچه تو خاطر من
می شکنم بی پرده می رم سمته کابوس شکستن
من تو رو تنها گذاشتم توی التهاب رفتن
کاشکی می مردم نمی شد سهم تو نبودن من
بار زندگی رو دوشت بی پناه و پاک بازی
عشق من یادت بمونه تو هنوزم بی نیازی
بین ما یک عمر راهه پشت کوه و پشت دریا
می رسیم آخر می دونم ما به نور و ما به فردا
من نباید خستگی رو بار تنهاییت می کردم
تو رو بی من، من و تنها کاشکی همراهیت می کردم
صبرمون شاید تمومه شایدم یک ذره مونده
بگذر از جرمم که بی تو غم وجودم رو سوزونده
غمه سخته بی تو موندن شعر زندگی رو خوندن
باورم نمی شه اینکه شب شده سهم تن من
امضاء : بابر
وجه تسمیه
از آن جا که در این گونه شعر نظر شاعر اغلب به شخص و مقصودی معیّن توجّه دارد آن را قصیده یعنی مقصود نام داده اند. طبق نظر علمای ادب، در قصاید فارسی مطلع باید که مصرّع باشد و هر گاه که چنین نیست، به آن شعر قطعه میگویند و نه قصیده.
پیشینه
اگرچه پیشینه قصیده به شعر عربی در دوران جاهلیت میرسد، لیکن در شعر فارسی از قرن سوم هجری رواج یافت و دوران اوج شکوه آن تا قرن ششم هجری بوده است.
ادامه مطلب ...
قالبی از شعر فارسی است که دارای ابیات زیادی بوده و برای سرودن داستانها و مطالب طولانی کاربرد دارد. در این قالب هر بیت دارای قافیهای جداگانه است و به همین دلیل به آن مثنوی (دو تا دو تا) گفته میشود. کلیله و دمنه رودکی و آفرین نامه ابوشکور بلخی از اولین نمونههای مثنوی است. از جمله سرایندگانی که از این قالب استفاده کردهاند میتوان از مولانا جلالالدین بلخی نام برد که مطالب عرفانی خود را در قالب مثنوی سروده است. جامی و نظامی نیز از دیگر شاعران بزرگ این قالب اند. این قالب شعری خاص زبان فارسی است.
منبع : ویکی پدیا
غزل مشتق از مغازلت است و مغازلت عشق بازی باشد بازنان و حدیث کردن با ایشان وبه زبان سخن شناسان غزل آن را گویند که مشتمل بروصف شکل و شمایل محبوب وشرح نکایت و حکایت حال محب باشدوبه نعمت جمال وصف زلف و خال وبیان هجرو وصال آراسته بود. (- بدایع الافکار ص 71) هر شعر که مقصور باشد برفنون عشقیات از وصف زلف خال و حکایت وصل وهجر وتشوق به ذکر ریاحین و ازهار وریاح و وصف دمن و اطلال باشد غزل خواند.(- المعجم ص 201)
منبع : ویکی پدیا