<<تاریخ فراموش شده ایران>>

تاریخ ما حکایت طولانی انسان هاست

<<تاریخ فراموش شده ایران>>

تاریخ ما حکایت طولانی انسان هاست

ایلخانان


ایلخانان یا ایلخانیان نام سلسله‌ای است که از سال ۶۵۴ تا ۷۵۰ ه‍. ق. معادل ۱۲۵۶ تا ۱۳۳۵ میلادی در ایران حکومت می‌کردند و فرزندان چنگیزخان مغول بودند. لشگریان چنگیزخان نخسنین بار در سال ۶۱۸ ه‍. ق. معادل ۱۲۲۱ میلادی به خراسان حمله نمودند. چنگیزخان سال ۱۲۲۵ میلادی به مغولستان بازگشت و در آنجا درگذشت. سال ۱۲۵۱ م. منگو یا منگل، خان بزرگ یا قاآن، بر آن شد تا با اعزام برادرانش هولاکو و قوبیلای (کوبلاخان) به ترتیب به ایران و چین پیروزی‌های مغولان را تحکیم و تکمیل کند. هولاکو با فتح ایران سلسله ایلخانیان ایران و قوبیلای با فتح چین سلسله یوان چین را بنیاد گذاردند. ایلخانان یعنی خانان محلی و غرض از این عنوان آن بوده‌است که سمت اطاعت ایلخانان را نسبت به قاآنان میرسانند و این احترام همه وقت از طرف ایلخانان ایران رعایت می‌شده‌است. فتح ایران به دست هلاکوخان پیامدهای مهمی چون پایان کار اسماعیلیان و انقراض خلافت عباسیان در پی داشت. ایلخانان در ابتدا دین بودایی داشتند اما به تدریج به اسلام گرویدند. ایلخانان مسلمان خود را سلطان نامیده و نام‌های اسلامی برگزیدند.

   

منبع : ویکی پدیا

فرمانروایان خوارزمشاهی

 

   

منبع : ویکی پدیا

رویارویی با مغولان


 

در طی همان ایامی که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزهای ماوراءالنهر گسترش می‌داد و خلیفه بغداد - الناصر الدین بالله - برای مقابله با توسعه قدرت او در جبال و عراق سرگرم توطئه بود؛ در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاهیان، قدرت نو خاسته‌ای در حال طلوع بود . مغولان که در آن ایام با ایجاد اتحادیه‌ای از طوایف بدوی یا بدوی گونه، خود را برای حرکت به سوی ماوراءالنهر آماده می‌ساختند، اهمیت و قدرتشان در معادلات و مجادلات سیاسی سلطان خوارزمشاه و خلیفه بغداد، نه تنها جایگاهی پیدا نکرد بلکه به حساب هم آورده نشد. در نتیجه فاجعه عظیمی که تدارک دیده می‌شد، از دید دو قدرت و نیروی مهم آن پوشیده ماند به طوری که هنگامی که دهان باز کرد، نه از سلطنت پر آوازه خوارزم چیزی باقی گذاشت و نه از دستگاه خلافت. آنچه باقی ماند، ویرانی، تباهی، کشتارهای دسته جمعی، روحیه تباه شد. و در یک کلام، ویرانی یک تمدن بود. هنگامی که چنگیز خان به تختگاه خویش باز می‌گشت، بخش عمده ایران به کلی ویران شده و بسیاری از آثار تمدنی آن نابود شده بود. دستاوردهای دولت خوارزمشاهی که با سعی و کوشش بنیانگذاران آن که می‌توانست آینده بهتری را برای ایران زمین و تمدن اسلامی رقم زند، در نکبت استبداد مطلقه، ماجراجوییهای شاهانه و تنگ نظریهای مذهبی و سیاسی، رنگ باخت و تباهی را نصیب مجریان، کارگزاران، کار گردانان و از همه مهم‌تر مردم محروم نمود.


منبع : ویکی پدیا

رویارویی علاء الدین محمد با خلیفه عباسی


 

بیست سال «۵۹۶ - ۶۱۶ ق / ۱۲۰۰ - ۱۲۱۹ م» فرمانروایی علاءالدین محمد به طول انجامید. علاءالدین محمد که میراث دشمنی با خلیفه را از پدر داشت، از همان آغاز امارت، خود را از تأیید و حمایت فقیهان و ائمه ولایت محروم دید به همین دلیل ناچار شد تا بر امیران قبچاق خویش، یعنی ترکان قنقلی که خویشان مادریش بودند، تکیه کند و با میدان دادن به این دسته از سپاهیان متجاوز، بی رحم و عاری از انضباط که در نزد اهل خوارزم بیگانه هم تلقی می‌شدند، به تدریج حکومت خوارزمشاه را در همه جا مورد نفرت عام ساخت.

منبع : ویکی پدیا

میراث سلجوقی در اختیار خوارزمشاهیان


بعد از ایل ارسلان، منازعاتی که بین پسرانش سلطانشاه و علاءالدین تکش برای دستیابی به فرمانروایی ولایات بروز کرد، بارها موجب رویارویی نیروهای این دو برادر شد، تا این که عاقبت با استیلای تکش این درگیریها به پایان رسید.

در زمان تکش تمامی خراسان، ری و عراق عجم، یعنی آخرین میراث سلجوقی به دست خوارزمشاهیان افتاد. غلبه تکش بر تمام میراث سلجوقی، نارضایتی خلیفه بغداد را به دنبال خود داشت که اثر این ناخرسندی و عواقب آن، بعدها دامنگیر محمد بن تکش شد. با درگذشت علاءالدین تکش «رمضان ۵۹۶ ق / ژوئن ۱۲۰۰ م»، پسرش محمد خود را علاءالدین محمد خواند و به این ترتیب سلطان محمد خوارزمشاه شد.

منبع : ویکی پدیا

آغاز کار خوارزمشاهیان


نوشتکین نیای بزرگ خوارزمشاهیان، غلامی بود از اهالی غرجستان که توسط سپهسالار کل سپاه خراسان در زمان سلجوقیان خریداری شد. این غلام رفته رفته در دوران فرمانروایی سلجوقیان به سبب استعداد سرشار و کفایتی که از خود نشان داد به زودی مدارج ترقی را طی کرد و به مقامات عالی رسید تا این که سرانجام به امارت خوارزم برگزیده شد. نوشتکین صاحب ۹ پسر بود که بزرگ‌ترین آنها، قطب الدین محمد نام داشت. پس از نوشتکین، فرزندش محمد از جانب برکیارق به ولایت خوارزم رسید «۴۹۱ ق / ۱۰۹۸ م» و سلطان سنجر نیز بعدها او را در آن سمت ابقاء کرد. بدین ترتیب دولت جدیدی بنیانگذاری شد که بیش از هر چیز برآورده و دست پرورده سلجوقیان بود. قطب الدین محمد به مدت سی سال تحت قیومیت و اطاعت سلجوقیان امارت کرد. پسرش اتسز هم که بعد از او در ۵۲۲ ق / ۱۱۲۸ م به فرمان سنجر امارت خوارزم یافت، از نزدیکان درگاه سلطان سلجوقی بود. هر چند بعدها کدورتی بین وی و سلطان سنجر پدید آمد که به درگیریهای متعددی هم منجر شد، اما تا زمان حیات سلطان سنجر، اتسز نتوانست به توسعه قلمرو خوارزمشاهیان کمک چندانی بکند. چون اتسز پیش از سنجر وفات یافت، پسرش ایل ارسلان «۵۵۱ ق / ۱۱۵۶ م» امیر خوارزم شد. اما در زمان او که سلطان سنجر نیز وفات یافته بود، نزاع داخلی سلجوقیان، امکانی را فراهم آورد تا ایل ارسلان به قسمتی از خراسان «۵۵۸ ق / ۱۱۶۳ م» و ماوراءالنهر «۵۵۳ ق / ۱۱۵۸ م» که هر دو در آن ایام دچار فترت بودند، دست یابد و به این ترتیب نزدیک به پانزده سال به عنوان خوارزمشاه حکومت کند.

منبع : ویکی پدیا

هنر در دوران سلجوقیان


 

نوآوری‌های معماران ایرانی در این دوره از هند تا آسیای صغیر نتایج و پی‌آمدهای وسیعی در بر داشت؛ و هنرمندان در گسترهٔ وسیعی از هنرها، شامل نساجی و سفالگری، عاجکاری، فلزکاری با ویژگی‌های منطقه‌ای آثار ماندگاری را خلق کردند.

منبع : ویکی پدیا

فرهنگ


 

بنیادگذاری مدارس نظامیه، در بغداد، بلخ، نیشابور، اصفهان و ایجاد کتابخانه‌ها و خانقاه‌ها و مدارس گوناگون از کوشش‌های فرهنگی این دوره است. نویسندگان و مشاهیری مانند: امام فخر رازی، امام محمد غزالی، ابوالفرج بن جوزی، شیخ شهاب الدّین سهروردی، امام الحرمین جوینی و امثال آنان نیز در این روزگار می‌زیستند.

زبان فارسی در این دوره رواج کامل یافت و بیشتر پادشاهان سلجوقی در گسترش فرهنگ و تمدن ایرانی و سخن پارسی و تشویق و ترغیب شعرا و نویسندگان فارسی‌زبان کوشش فراوان کردند. پادشاهان سلجوقی برخی خود شعر میسرودند، چنانکه ملکشاه سلجوقی هم اشعار فارسی حفظ داشت و هم خود به فارسی شعر میگفت و همچنین طغرل سوم آخرین پادشاه این سلسله شاعر پارسی‌گوی بوده‌است.

گروهی از شاعران این دوره هم‌چون امیرالشعرا معزی، انوری و خاقانی و نظامی در شمار استادان و پیشکسوتان بزرگ شعر و ادب فارسی قرار گرفتند و سخنسرایان و نویسندگان دیگری که در این دوره از پشتیبانی شاهان و وزیران سلجوقی برخوردار بودند عبارتند از: ابوالفضل بیهقی، خواجه عبدالله انصاری، اسدی طوسی، حکیم ناصر خسرو، عمر خیام، سنایی، جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی و دیگران. شعر فارسی در این روزگار پیشرفت‌هایی کرد و سبک ویژه‌ای به نام سبک عراقی در آن پدید آمد.

هم‌چنین در دوران سلجوقی آثاری چون کتاب «الابنیه عن حقایق الادویه» در داروشناسی و مفردات دارو «زادالمسافرین» ناصرخسرو در حکمت نظری و «کیمیای سعادت» غزالی در حکمت عملی به فارسی نوشته شدند ولی کسانی چون زَمَخشَری و شهرستانی، نیز در این دوره کتب فراوانی به زبان عربی که در واقع زبان دینی به شمار میرفت تألیف کردند.

منبع : ویکی پدیا

پادشاهان سلجوقی

   پادشاه  زندگی  پادشاهی
1 رکن‌الدین طغرل‌بک بن سلجوق

 ....-.... 

 1037-1063 

2 عضدالدوله آلپ ارسلان

 ....-.... 

 1063-1072 

3 جلال‌الدوله ملکشاه

 ....-1092 

 1072-1092 

4 ناصر الدنیا و الدین محمود بن ملکشاه

 1087-.... 

 1092-1094 

5 رکن الدین برکیارق

 ....-.... 

 1094-1105 

6 جلال‌الدین ملکشاه بن برکیاروق

 1100-.... 

 1105-1105 

7 غیاث الدنیا و الدین محمد

 1118-... 

 1105-1118 

8 محمود بن محمد بن ملکشاه

 1104-1131 

 1118-1131 

9 داود بن ابوالقاسم درگزینی

 ....-.... 

 1131-1131 

10 مسعود بن محمد بن ملکشاه

 ....-1152 

 1134-1152 

11 معزالدین احمد سنجر

 1086-1157 

 1097-1157 

سلجوقیان شرق ایران

 

بعد از آنکه سلطان محمد در گذشت سلطنت ایران تقریباً به دو قسمت تقسیم شد: سلجوقیان شرق به دست سلطان سنجر برادر سلطان محمد و سلجوقیان غرب به دست محمود. سلطان سنجر در دوران سلطنت خود کشمکش‌های فراوانی را پشت سر گذاشت، اما قسمتی از کشور یعنی خراسان به پایتختی مرو را کاملاً در اختیار خود داشت. عاقبت سنجر در سن ۷۲ سالگی و بعد از تقریباً ۶۲ سال سلطنت در سال ۵۵۲ هجری زندگی را بدرود گفت. سنجر برای خود جانشینی نداشت و خواهر زاده اش رکن الدین محمود به جای او بر تخت نشست. اما دز سال ۵۷۷ هجری به دست یکی از سرداران سلجوقی کور شد و باقی زندگی را در زندان به سر برد تا در گذشت.

دودمان سلجوقیان شرق با مرگ سنجر از بین رفت.

منبع : ویکی پدیا

سلطان محمد

 

سلطان محمد را می‌توان آخرین پادشاه سلجوقیان دانست که بر تمام تصرفات این سلسله حکومت کرد. پس از اینکه ملکشاه زندگی را بدرود گفت بین پسران و شاهزادگان سلجوقی جدال سنگینی در گرفت. ابتدا بین دو پسر او محمود و پسر بزرگ برکیارق جنگ بر سر تاج و تخت سر گرفت. این جدال عاقبت در اصفهان با پیروزی محمود به پایان رسید و برکیارق زندانی شد. اما بعد از مدتی محمود بر اثر بیماری آبله در گذشت و قدرت دوباره به برکیارق بر گردانده شد.

محمد پسر دیگر ملکشاه که در آن موقع سلطنت گنجه را بر عهده داشت سر به شورش علیه برادر خویش برداشت. بجز جنگ اول که در نزدیکی همدان رخ داد و با شکست محمد به پایان رسید، پنج جنگ دیگر نیز رخ داد که عاقبت با صلح بین دو برادر به پایان رسید. اما برکیارق در سال ۴۹۸ هجری یک سال بعد از صلح با برادرش محمد در گذشت و امور به محمد منتقل شد.

سلطان محمد امور مربوط به خراسان را به برادر خود سنجر واگذار کرد و خود امور دیگر تصرفات را به عهده گرفت. شام، آسیای صغیر و عراق عرب بخاطر از بین رفتن قدرت خلفای عباسی در فرمان او بود.

منبع : ویکی پدیا

انشعاب در حکمرانی سلجوقیان

 

یه علت گسترش حکومت سلاجقه، ملکشاه کشور را به ایالات و ولایات مختلف تقسیم کرده بود و هر ولایت را یکی از شاهزادگان، امراء یا اتابکان اداره می‌کرد.

اینان به علت دوری از اصفهان پایتخت آن عهد و قدرتی که ملکشاه به آنها داده بود، بعد از مدتی شروع به تشکیل حکومتی جدا و مستقل کردند. سلسله خوارزمشاهیان به دست انوشتکین غزجه که یکی از امراء بود تأسیس شد. اتابکان نیز برای خود دم از استقلال زدند. در کرمان سلسله سلاجقه کرمان و در روم سلسله سلاجقه روم بوجود آمد. از طرف دیگر اتابکان آذربایجان و اتابکان لرستان هم ادعای استقلال کردند.

منبع : ویکی پدیا

ملکشاه(۴۶۵-۴۸۵هجری)


ملکشاه پسر آلپ ارسلان بعد از مرگ پدرش به کمک خواجه نظام‌الملک به کرسی سلطنت نشست. او به کمک فراست و دانایی خواجه نظام‌الملک توانست به تمام رقیبان سلطنتی خود از جمله شاهزادگان مدعی سلاجقه غلبه کند. بعلاوه اینکه توانست سرزمین‌های تحت اشغال سلجوقیان را گسترش بدهد. از متصرفات او می‌توان به باز پس گیری سمرقند از فاطمیون مصر و انطاکیه از روم شرقی نام برد. عراق عرب، گرجستان، ارمنستان، آسیای صغیر و شام از دیگر محدوده‌های تخت تصرفات او می‌باشد.

حکومت ملکشاه که در سال ۴۶۵ هجری آغاز شده بود، بعد از بر کناری خواجه نظام‌الملک و روی کار آمدن تاج‌الملک قمی حرکت رو به زوال را پیش گرفت. عاقبت خواجه نظام‌الملک در نهاوند بدست یکی از اسماعیلیان به نام ابوطاهر در سال ۴۸۵ هجری کشته شد. ملکشاه نیز در همان سال زندگی را بدرود گفت.

منبع : ویکی پدیا

عضدالدوله محمد آلپ ارسلان بن جغری (۴۵۵-۴۶۵هجری)


آلپ ارسلان بعد از مرگ عمویش طغرل به سلطنت رسید و وزارت را به عمیدالملک کندری سپرد. اما بعد از مدتی آلپ ارسلان به تحریک رقیب عمید الملک یعنی خواجه نظام الملک طوسی او را به قتل رساند و نفوذ او به خواجه نظام الملک طوسی منتقل شد.

بیشتر عمر آلپ ارسلان در جنگ با عیسویان سپری شد. او به قصد گسترش اسلام به ارمنستان حمله کرد و بر آن سرزمین غالب شد. اما بعد از غلبه بر آن سرزمین در سال ۴۶۴ با حمله ارمانیوس دیوجانوس امپراتور روم مواجه شد. الپ ارسلان در نبرد ملازگرد رومیان را به سختی شکست داد و امپراتور ارمانیوس دیوجانوس را دستگیر کرد. مورخان این جنگ را مقدمه تسخیر بیت المقدس و آغاز جنگ های صلیبی می دانند.

آلپ ارسلان سرانجام به دست فردی به نام یوسف الخوارزمی که در جنگ آلب ارسلان با حاکم تاوغاچ دستگیر و زندانی شده بود به سختی مجروح شد و بعد از چهار روز جان سپرد . تاریخ نگاران چنین ذکر می کنند که آلب ارسلان قبل از مرگ چنین گفته است :

" دیروز در روی تپه ای بودم و زمین را می نگریستم که زیر پای ارتشم به لرزه در می آمد . در این هنگام به خود گفتم حاکم این جهان منم ، چه کسی است که می تواند با من مقابله کند . خداوند غرور من را دیده و جان من را بوسیله یک اسیر گرفت "

منبع : ویکی پدیا

طغرل


ابتدای سلطنت سلجوقیان را باید با خطبه سلطنت برای رکن الدین ابوطالب طغرل بن میکاییل بن سلجوق در تاریخ شوال ۴۲۹ هجری در نیشابور دانست. طغرل به کمک ابوالقاسم علی بن عبدالله جوینی معروف به سالار پوژکان، که همواره در دستگاه قدرت طغرل باقی ماند، به نیشاپور وارد و سلطنت را آغاز کرد. طغرل برای خود اسم اسلامی رکن‌الدین ابوطالب محمد را انتخاب کرد و این نام و مقام مورد تأیید خلیفه عباسی قرار گرفت. طغرل وزیری با کفایت که او را هم‌رده خواجه نظام‌الملک طوسی می‌دانند به نام عمیدالملک کندری داشت و سیاست و تدبیر او به طغرل بسیار کمک کرد. طغرل بیک در سال ۴۳۳ وارد شهر ری شد و این شهر را آباد کرده به پایتختی بر گزید. او سرانجام در رمضان ۴۵۵ هجری بعد از ۲۶ سال سلطنت در سن هفتاد سالگی در ری در گذشت و در مکانی که به برج طغرل (درابن بابویه)معروف است دفن شد.

منبع : ویکی پدیا

پیشینه سلجوقیان


سلجوقیان در اصل غزهای ترکمان بودند که در دوران سامانی در اطراف دریاچه خوارزم (آرال)، سیردریا و آمودریا می‌زیستند.

سلجوقیان که به اسلام رو آورده بودند، بعد از ریاست سلجوق بن دقاق، نام سلاجقه را به خود گرفتند و به سامانیان در مبارزه با دشمنانشان بسیار کمک کردند. پسر سلجوق بنام میکاییل که بعد از مرگ او ریاست این طایفه را بعهده داشت، چندین حکم جهاد برای مبارزه با (به قول مورخین) کفار صادر کرد.

میکاییل سه پسر داشت به نامهای یبغو، چغری و طغرل. این قبیله که یک‌بار در زمان سلجوق بن دُقاق به دره سیحون کوچ کرده بودند، بار دگر بعد از مرگ سلجوق به سرکردگی سه پسر زاده‌اش به نزدیکی پایتخت سامانیان کوچ کردند. اما سامانیان از نزدیکی این طایفه به پایتخت احساس خطر کردند؛ بنابراین سلاجقه بار دگر از روی اجبار بار سفر بسته و به بغرا خان افراسیابی پناه بردند. این حاکم از سر احتیاط، طغرل پسر بزرگ را زندانی کرد. ولی طغرل به کمک برادر خود چغری از زندان رهایی پیدا کرد و با طایفه خود به اطراف بخارا کوچ کردند.

در سال ۴۱۶ هجری ترکان سلجوقی به ریاست اسرائیل بن سلجوق برادر میکاییل دست به شورش زدند. اما سلطان محمود او را گرفت و در هند زندانی کرد. از طرف دیگر گروهی از یارانش دست به شورش زدند.

منبع : ویکی پدیا

سلجوقیان


سَلجوقیان یا سَلاجقه، یا آل سلجوق، نام دودمانی ترک نژاد است که در قرن‌های پنجم و ششم هجری قمری (یازدهم و دوازدهم میلادی) بر بخش‌های بزرگی از آسیای غربی، شامل ایران کنونی، فرمانروایی داشتند.

سلجوقیان زبان فارسی را زبان رسمی و درباری قرار دادند و وزیران این دوره، به‌ویژه عمیدالملک کندری و خواجه نظام‌الملک، خدمات مهمی به ادبیات فارسی و گسترش دانش‌ها کردند.

منبع : ویکی پدیا

نام و لقب پادشاهان غزنوی با توالی و مدت حکومتشان


 

پادشاهان غزنوی
لقب نام پادشاه آغاز پادشاهی پایان پادشاهی
الب‌تکین پسر الب‌تکین ۳۵۱
ابواسحاق ابراهیم‌بن الب‌تکین ۳۵۲

بلکاتکین (غلام الب‌تکین) ۳۵۵

پیری (غلام الب‌تکین) ۳۶۲
ناصرالدوله سبکتکین (غلام الب‌تکین) ۳۶۷

اسماعیل‌بن سبکتکین ۳۸۷
یمین‌الدوله ابوالقاسم سلطان محمود پسر سبکتگین ۳۸۹
جلال‌الدوله محمد پسر محمود مکحول پسر سبکتگین صفر ۴۲۱

سلطان مسعود (اول)پسر سلطان محمود پسر سبکتگین شوال ۴۲۱

محمد (برای بار دوم حکومت کرد و به سال ۴۳۳ ه‍. ق. کشته شد).

شهاب‌الدوله ابوسعد مودود پسر مسعود پسر محمود ۴۳۳ (درگذشتهٔ به سال ۴۴۰ ه‍. ق.).

مسعود (دوم) ابن‌مودود ۴۴۰ (طفلی که چند هفته حکومت کرد)
بهاء الدوله ابوالحسن علی‌بن مسعود (اوّل) رجب ۴۴۰
عزالدوله عبدالرشید پسر محمود پسر سبکتگین. ۴۴۱

طغرل غاصب (غلام محمود بود ۴۰ روز حکومت کرد و به سال ۴۴۴ درگذشت).
جمال‌الدوله فرخزاد پسر مسعود پسر محمود. ۴۴۴
ظهیرالدوله ابراهیم پسر مسعود پسر محمود، ملک مؤید جلال‌الدین ۴۵۱
علاءالدوله ابوسعد مسعود (سوم) پسر ابراهیم پسر مسعود. ۴۹۲
کمال‌الدوله شیرزادبن مسعود ۵۰۸
سلطان‌الدوله ارسلان‌شاه پسر مسعود پسر ابراهیم ۵۰۹
یمین‌الدوله بهرام‌شاه پسر مسعود پسر ابراهیم (نایب سنجر) جمادی‌الاولی ۵۱۲ ق (به سال ۵۴۷ ق. / ۱۱۵۲ م. درگذشت)
معزالدوله خسروشاه پسر بهرام‌شاه پسر مسعود. ۵۴۷ (به سال ۵۵۵ ق. / ۱۱۶۰ م. درگذشت)
تاج‌الدوله خسروملک پسر خسروشاه پسر بهرام‌شاه. ۵۵۵
الفتح الغوری

(درگذشتهٔ به سال ۵۸۲ ه‍. ق.)

بعد از محمود تا سقوط سلسله


بعد از مرگ محمود برای به حکومت رسیدن میان دو پسرش یعنی محمد و مسعود اختلاف بوجود آمد و بعد از کشمکش‌هایی مسعود توانست پیروز شود و به حکومت برسد اما چون حس می‌کرد کارگزاران پدرش با به حکومت رسیدن وی مشکل دارند، در صدد کنار گذاشتن آنها برآمد.در این زمان کارگزاران دستگاه غزنوی به دو دسته تقسیم شده بودند یک دسته پدریان یعنی طرفداران سلطان محمود و دیگران پسریان که هواداران مسعود بودند.

از جمله پدریانی که سخت مورد غضب سلطان مسعود قرار گرفت ابو علی میکال معروف به حسنک وزیر بود که چون از موقعیت اجتماعی بالایی برخوردار بود به ناچار برای از سر راه برداشتن وی، او را به انحراف مذهبی متهم نمود که شرح آن در تاریخ بیهقی آمده‌است.و سپس وی را دار زد و اموالش را مصادره نمود.این اقدام وی ضربه مهلکی بر پیکره دودمان غزنویان وارد کرد؛ زیرا وی با این کار هم خود را از داشتن کارگزاران مجرب محروم ساخت و هم وجه خود را در میان مردم که می‌دانستند علت اصلی بر دار کردن حسنک چیست، خراب نمود.

مسعود غزنوی نیز مانند اسلاف خود حمله به هند را در سرلوحه کارهایش قرار دارد اما دیگر از آن ثروت‌های افسانه‌ای هند خبری نبود و در نتیجه بار سنگین هزینه‌ها بر دوش مردمی نهاده شد که مجبور بودند مالیات بپردازند و این خود باعث نارضایتی مردم بویژه مردم خراسان شد.و در نتیجه توجه بیش از اندازه مسعود به هند وی از تحرکات سلجوقیان در خراسان غافل ماند.پس از مرگ مسعود فرمانروایی غزنویان به قسمتی از غرب هند به مرکزیت لاهور محدود گشت.و در نهایت در قرن ششم هجری غوریان آخرین بقایای غزنویان را نیز از بین بردند.

منبع : ویکی پدیا

فتح سومنات


یکی از بزرگترین فتوحات سلطان محمود در هند فتح سومنات† بود که بزرگترین و مهم‌ترین بت هندوستان بود و طولش به پنج متر بالغ می‌شد.هندوان دسته دسته به زیارت این بت می‌رفتند و صدها برهمن نیز به دعای وی مشغول بودند.این بت آنچنان برای هندوان با ارزش بود که حتی معتقد بودند دریا نیز وی را میپرستد و جزر و مد را نشانهٔ همین پرستش می‌دانستند.جواهرات فراوانی نذر این بت می‌شد و حتی صدها روستا وقف این بت بود.

تا قبل از اینکه غزنویان به سومنات حمله کنند هندوان برای توجیه بی قدرتی بت‌هایی که به دست سپاه غزنویان نابود می‌شد می‌گفتند که این بتان مورد قهر سومنات هستند.هنگامی که سپاه ۳۰ هزار نفری غزنویان به قصد سومنات حرکت کردند هندوان به پای سومنات افتادند که جلوی سپاه محمود را بگیرد اما سومنات برای جلوگیری از نابودی خود نیز توانایی کاری را نداشت٬و بدستور محمود نابود شد و ثروت معبد نیز به غنیمت گرفته شد.

منبع : ویکی پدیا

اهمیت هندوستان برای غزنویان

 

یکی از مسائل مهمی که در دوران غزنویان از سبکتکین شروع شد و در زمان محمود به اوج رسید و در زمان جانشینان وی نیز به شدت دنبال شد لشکر کشی‌های مداوم به هندوستان بود.علل این اقدام آنها اولا این بود که هند سرزمینی غنی و آباد بود که بتکده‌ها و معابد هندوهای آنجا همیشه سرشار از طلا و جواهری بود که مردم برای خدایان خود هدیه می‌آوردند و حمله غزنویان به آنجا به معنای دستیابی به این ثروت بود.علت بعدی این بود که هندوستان کشوری کافر از نظر مسلمانان بود و لشکر کشی غزنویان به آنجا تلاشی در جهت گسترش اسلام وانمود می‌کرد و مخصوصا از نظر دولت عباسی جهاد در برابر کفر بود که مشروعیتی را برای حاکمین غزنه به بار می‌آورد.همچنین این لشکر کشیها باعث مشغول بودن سپاه غزنویان می‌شد که اگر این سپاه بی کار می‌ماندند باعث ایجان مشکل و بحران در دستگاه غزنویان می‌گشت.

این حملات مداوم سپاه غزنویان به هند باعث شد که اسلام در آن شبه قاره گسترش یابد و زبان فارسی نیز به عنوان زبان رسمی دولت غزنویان به هند راه یافت، و همچنین باعث گشت قدرت دفاعی این کشور به علت حملات پی در پی رو به زوال گذارد و راه برای حملات بعدی غزنویان باز شود.

منبع : ویکی پدیا

تاسیس


در اواخر حکومت سامانیان یکی از سپه سالاران ترک به نام الب‌تکین کوشید با همدستی عده‌ای دیگر، یکی از اعضای خاندان سامانی به نام نصربن عبدالملک بن نوح را به حکومت برساند اما نتوانست و پسر عموی وی یعنی منصور بن نوح به جای وی بر تخت نشست.بعد از این ماجرا البتکین راهی شهر غزنه در افغانستان شد و در آنجا حکومت را بر دست گرفت.

دولت سامانی که گرفتار مشکلات درونی بودو از سمت ماوراءالنهر نیز با حکومت مسلمان و ترک نژاد ایلک خانیان درگیر جنگ بود پذیرفت که البتکین حاکم غزنه باشد.وی نیز خود را تابع دولت سامانی اعلام کرد و تا پایان عمر خود نیز در شهر غزنه اقامت گزید.اما دولتی که وی بنیاد نهاد بعدها به علت انتساب به شهر غزنه به حکومت غزنویان مشهور گشت

یکی از معروف‌ترین جانشینان البتکین داماد وی یعنی سبکتکین بود که زمانی خدمتکار البتکین بود.سبکتکین با نشان دادن لیاقت خود به بزرگان ترک توانسته بود حمایت و اعتماد آنها را به خود جلب کند.همگام با این تحولات در غزنه، دولت سامانی به ضعیف‌ترین زمان خود رسیده بود و دچار مشکلات عدیده‌ای بود.سبکتکین ضمن اعلام وفاداری به حکومت سامانی برای سرکوب سرداران یاغی خراسان راهی آن دیار گردید و توانست اوضاع را تا حدی به نفع سامانیان آرام کند.دولت سامانیان نز به پاسداشت این خدمت وی٬نه تنها وی را در مسند حکومت غزنه تثبیت کردند بلکه اداره خراسان را نیز به پسر وی محمود واگذاردند.و سلطان محمود نیز با استفاده از امکانات این منطقه پهناور و آباد توانست بر قدرت خویش بیافزاید.محمود بعد از وفات پدر به حکومت غزنه دست یافت.

در همین اوضاع و احوال حکومت ایلک خانیان به ماوراءالنهر تاختند و با تصرف بخارا و پایتخت سامانیان و قسمتهای جنوبی رود جیحون به عمر این دودمان پایان دادند.و این باعث گردید سلطان محمود به استقلال کامل برسد.خلیفه عباسی نیز وی را مورد تایید قرار داد.دوران سی و سه ساله حکومت محمود بیشتر به جنگ با دولتهای اطراف و اضافه کردن تصرفات گذشت.وی در اکثر این نبردها پیروز میدان بود و علت نیز علاوه بر استفاده وی از سپاه کارآمد و مجهز که خاصه توجه خود سلطان محمود به امور نظامی بود، درگیری‌ها و ضعف داخلی دولتهای اطراف نیز مزید بر علت شد که وی راحت تر به پیروزی برسد.مثلا سلسله آل بویه دچار تجزیه شده بود و دولت آل زیار در محدوده گرگان حاکمیت ضعیفی داشت.بازماندگان صفاریان نیز در سیستان دچار اختلافات خانوادگی بودند و هندوستان نیز در شرق علیرغم ثروت انبوهش دارای یک وحدت سیاسی نبود.


منبع : ویکی پدیا

غزنویان


دولت غزنوی یا غزنویان (۹۷۵-۱۱۸۷ م.) (۳۴۴ ه.ق. - ۵۸۳ ه.ق.) یک دولت ترک نژاد، نظامی و اسلامی بود. دولت غزنوی خاستگاه نژادی و پایگاه ملی خاصی نداشت، اما به عنوان مروج و ناشر اسلام مورد توجه و تایید خلافت عباسی بود. زبان رسمی این حکومت فارسی بود. شهرت این حکومت در جهان، بیشتر به خاطر فتوحاتی است که در هندوستان انجام داده است.

 

از آنجا که غزنویان نخستین پایه‌های شهریاری را در شهر غزنین آغاز نمودند به غزنویان نامدار شدند. بنیانگذار این دودمان کسی به نام سلطان محمود غزنوی بود. پدران او بردگان ترکی بودند که در زمان سامانیان خریداری شده و برای این دودمان ایرانی خدمت می‌کردند. کم‌کم کار ایشان گرفت و به شهریاری هم رسیدند. نام‌آورترین شهریاران این دودمان سلطان محمود و پسرش سلطان مسعود بودند. پس از سلطان مسعود این دودمان رو به ناتوانی گذارد و چندی پستر حوزه فرمانروای‌اش به بخش‌هایی از هندوستان و افغانستان کنونی محدود شد. حکومت غزنویان هند از نظر هنردوستی و توجه به شاعران فارسی‌سرا از اهمیت بالایی برخوردار است.

منبع : ویکی پدیا

اسامی حاکمان آل بویه و زمان حکومت آنها


الف- دیالمهٔ فارس


۱- عمادالدوله ابوالحسن علی بن بابویه (۳۲۰-۳۳۸)

۲- عضدالدوله و تاج الملة ابوشجاع پناه خسرو پسر رکن الدوله (۳۳۸-۳۷۲)

۳- شرف الدوله ابوالفوارس شیرذیل پسر عضدالدوله (۳۷۲-۳۷۹)

۴- صمصام الدوله ابوکالیجار مرزبان پسر عضدالدوله (۳۷۹-۳۸۸)

۵- بهاءالدوله ابونصر پسرعضدالدوله (۳۸۸-۴۰۳)

۶- سلطان الدوله ابوشجاع پسر بهاءالدوله (۴۰۳-۴۱۵)

۷- عمادالدوله ابوکالیجار مرزبان پسر سلطان الدوله (۴۱۵-۴۴۰)

۸- ملک رحیم ابونصر خسروفیروز پسر ابوکالیجار مرزبان (۴۴۰-۴۴۷)


ب- دیالمهٔ عراق و خوزستان و کرمان


۱- معزالدوله ابوالحسن احمدبن بویه (۳۲۰-۳۵۶) درعراق و خوزستان وفارس و کرمان.

۲- عزالدوله بختیارپسر معزالدوله (۳۵۶-۳۶۷) در عراق و خوزستان و فارس و کرمان.

۳- عضدالدوله ابوشجاع پسر رکن الدوله(۳۶۷-۳۷۲) درعراق و خوزستان و فارس وکرمان.

۴- شرف الدوله ابوالفوارس شیرذیل پسر عضدالدوله درعراق و خوزستان و فارس و کرمان.

۵- بهاءالدوله ابونصر پسر عضدالدوله (۳۷۹-۴۰۳) در عراق و خوزستان و فارس و کرمان.

۶- سلطان الدوله ابوشجاع پسر بهاءالدوله (۴۰۳-۴۱۲) در عراق وخوزستان و فارس وکرمان.

۷- مشرف الدوله ابوعلی پسر بهاءالدوله (۴۱۲-۴۱۶) در عراق فقط.

۸- ابوطاهرجلال الدوله پسر مشرف الدوله (۴۱۶-۴۳۵) در عراق فقط.

۹- ابوکالیجارمرزبان پسر سلطان الدوله (۴۳۵-۴۴۰) در فارس از ۴۱۵ و در کرمان از ۴۱۹ و در عراق از ۴۳۵ به بعد.

۱۰- ملک رحیم پسر ابوکالیجار (۴۴۰-۴۴۷) در عراق فقط.

۱۱- قوام الدوله ابوالفوارس پسر بهاءالدوله (۴۰۳-۴۱۹) در کرمان فقط.

۱۲- ابومنصور فولادستون پسر ابوکالیجار (۴۴۰-۴۴۸) کرمان فقط (از ۴۱۹ تا ۴۴۰ کرمان ضمیمهٔ فارس بوده.)

 

ج- دیالمهٔ ری و اصفهان و همدان


۱- رکن الدوله ابوعلی حسن بن بویه (۳۲۰-۳۶۶) در تمام عراق عجم و کرمانشاه.

۲- مؤیدالدوله ابومنصور پسر رکن الدوله (۳۶۶-۳۷۳) در اصفهان و از ۳۶۹ در ری و همدان و گرگان و قسمتی از طبرستان.

۳- فخرالدوله ابوالحسن علی پسر رکن الدوله (۳۶۶-۳۸۷) در ری و همدان و از ۳۷۳ مالک ولایات مؤیدالدوله.

۴- مجدالدوله ابوطالب رستم پسر فخرالدوله (۳۸۷-۴۲۰) در ری فقط.

۵- شمس الدوله ابوطاهر پسر دیگر فخرالدوله (۳۸۷- حدود ۴۱۲) در همدان فقط.

۶- سماءالدوله ابوالحسن پسر شمس الدوله (حدود ۴۱۲-۴۱۴) در همدان فقط.»

 

منبع : ویکی پدیا

پادشاهان آل بویه


دیالمه فارس

   عمادالدوله علی پسر بویه

علی بن بویه دیلمی ملقب به عمادالدوله. اولین از سلاطین دیلمی فارس (۳۲۰ - ۳۳۸ ه'. ق.). وی به همراه دو برادر کهتر خویش رکن الدوله حسن و معزالدوله احمد در اوان قیام داعیان علوی در گیلان و طبرستان بر کارداران امرای سامانی، در عداد یاران ماکان بن کاکی سردار دیلمی، درآمد. و پس از پریشانی احوال ماکان کاکی، این سه برادر به خدمت مرداویج بن زیار پیوستند و مرداویج مقدم آنان را گرامی داشت و هر کدام را مامور قسمتی از عراق عجم کرد. از آن جمله علی (عمادالدوله) را نامزد کرج ابودلف (کرهرود)کرد. وی در کرج ابودلف (کرهرود) با مردم و عمال مرداویج با مهربانی و مدارا رفتار کرد. سپس به فتح قلاع اطراف کرج پرداخت و به زودی در آن نواحی صاحب قدرت گردید. و در سال ۳۲۱ ه'. ق. اصفهان را که در آن هنگام مظفربن یاقوت بر آن حکومت می‌کرد تسخیر کرد و چند ماهی بیش در آنجا نبود که مرداویج به سبب نگرانی خاطری که از عمادالدوله داشت، برادر خویش وشمگیر را با سپاهی انبوه برای دفع عمادالدوله بدانجا گسیل داشت. علی بن بویه نیزبدون جنگ و ستیز اصفهان را تخلیه کرد، و به ارجان، که ابوبکربن یاقوت بر آن حکومت می‌کرد، رفت و در ماه ذی حجه سال ۳۲۱ ه'. ق. آنجا را تسخیر کرد. و به تدریج تا اواخر این سال سایر نواحی فارس را مسخر ساخت وسرانجام پس از جنگ سختی که با یاقوت حاکم شیراز کردآنجا را نیز تحت نفوذ خویش درآورد. در این اوان مردوایج دست به تهیه سپاهی عظیم جهت راندن عمادالدوله از شیراز زد، ولی اجل مهلتش نداد و در سال ۳۲۳ به دست جمعی از غلامان ترک خود به قتل رسید و به این ترتیب عمادالدوله از شر دشمنی قوی پنجه رهایی یافت. عمادالدوله در سال ۳۲۲ برادر خویش رکن الدوله حسن را مامورفتح کرمان کرد و او بدون هیچگونه مقاومت از طرف اهالی، کرمان را تصرف کرد و بدین ترتیب دربار خلافت، کلیه متصرفات خود را در ایران از دست بداد. عمادالدوله در سال ۳۲۹ ه'. ق. در حین قلع و قمع شورشیان و مخالفان خویش، تا طبرستان پیش رفت، و در سال ۳۳۱، برادرش احمد، خوزستان را نیز جزء متصرفات آل بویه درآورد.

ادامه مطلب ...

سیاست مذهبی آل بویه


 

به نقل از بسیاری از منابع دست اول تاریخی مانند ابن اثیر و ابن خلدون آل بویه شیعه زیدی بودند (برخی نیز آنان را شیعه دوازده امامی می دانند) به هر ترتیب آنان بطور مستمری مذهب شیعه را تبلیغ نموده و مراسمی مانند محرم و عید غدیر را پاس می‌داشتند. با اینحال آل بویه معمولاً سیاست مدارا و پذیرا بودن با سایر مذاهب مانند اهل سنت را در پیش داشتند. مثلا آنان بزرگترین تکریم‌ها را برای عبدالله ابن خفیف شیخ کبیر، عالم بزرگ اهل سنت پایتخت (شیراز) بجا می‌آوردند. یا خانقاه برای اهل تصوف می‌ساختند. با این حال آنقدر از لحاظ سیاسی قدرتمند بودند که در تصمیم‌گیری‌های خلفای عباسی دخالت می‌کردند.

در شیراز زمان آل بویه، برخلاف سنت رایج آن زمان غیر مسلمانان مانند زردشتی‌ها مجبور نبودند که علامت مشخص کننده به تن داشته باشند و یا در محله‌های خاصی زندگی کنند. در زمان آل بویه بازار شهر شیرازدر هنگام جشن مهرگان و نوروز نورانی می‌شد و هنگامی که در سال ۳۶۹ هجری مصادف با ۹۸۰ میلادی مسلمانان شیراز علیه زردشتیان به اغتشاش پرداختند. عضدالدوله لشکری برای تنبیه اغتشاش کنندگان به شیراز فرستاد.

منبع : ویکی پدیا

تبار خاندان بویه


در مورد تبار خاندان بویه در میان دانشمندان و تاریخنگاران دیدگاه‌های گوناگون وجود دارد، صابی در کتاب تاجی آورده‌است که نسب بویه به بهرام گور منتهی می‌گردد و بعضی گفته‌اند که بویه از نسل دیلم بن ضبه بوده‌است و ابوعلی مسکویه در کتاب تجارب الامم آورده‌است که پادشاهان آل بویه خود را از فرزندان یزدگرد پسر شهریار آخرین پادشاه ساسانی می‌دانند و می‌گویند که در آغاز تهاجم اعراب مسلمان بعضی از اولاد یزدگرد به گیلان رفته و درآنجا ساکن شدند.

ابو شجاع بویه جد آل بویه مردی متوسط الحال و سه پسر داشت: علی و حسن و احمد. هنگامیکه ماکان کاکی بر طبرستان استیلا یافت بویه در جزو خذام او درآمد و پسرانش نیز با اسفار بن شیرویه و مرداویج و وشمگیر پسران زیار، که خود را از نژاد ارغش پادشاه گیلان در عهد کیخسرو می‌دانستند، ملازمت ماکان می‌کردندتا آنکه ااسفار بن شیرویه بر ماکان خروج کرد و بر دیلمستان مستولی گردید. اسفار بعد از یکسال کشته شد و مرداویج بجای او نشست. رستمدار، ری، مازندران، قزوین، ابهر، زنجان و طارم را بگرفت و در همدان دست به کشتار اهالی زد و کشتار زیاد هم نمود. مرداویج علی پسر بویه را با برادران به کرج ابودلف (کرهرود)فرستاد و خود عازم اصفهان گردید. درآنزمان مظفر بن یاقوت از جانب المقتدر عباسی حاکم اصفهان بود و به دفع مرداویج پرداخت ولی شکست خورد و به فارس نزد پدرش گریخت. یاقوت پدر مظفر با لشکریان فارس متوجه مرداویج گردید ولی از وی هم چیزی ساخته نشد و تارومار گردید. درین هنگام علی پسر بویه با برادران در ارجان بود که یاقوت دوهزار تن از دلاورترین مردان لشکر خود را به جنگ ایشان گسیل داشت تا بتواند شکستهای پیهم خود و پسرش را جبران کند، درین پیکار نیز بخت یاقوت یاری نکرد آنها نیز از پسران بویه شکست خورده فرار نمودند. پس ازین رویداد علی برادرش حسن را به کازرون فرستاد و حسن پس از تصرف کازرون سپاهی را که یاقوت به جنگ او فرستاده بود بار دیگر شکست داد. در سال ۳۲۲ جنگی سختی میان یاقوت و علی پسر بویه در گرفت، نخست گروهی از سربازان علی به یاقوت پناه بردند ولی یاقوت همه را سر برید، این عمل زشت یاقوت باعث توانمندتر شدن علی گردید زیرا یاران او چنین دیدند در وفاداری به وی استوارتر گردیدند. یاقوت درین جنگ نیز شکست خورد و برادر کوچکش احمد که نوزده سال داشت درین جنگ کشته شد. پس از شکست دادن یاقوت علی وارد شیراز شد و بر فارس مستولی گردید و بدینترتیب کار خاندان بویه بالا گرفت و بوییان روی کار آمد. علی پسر بویه در شیراز در سرای مربوط به یاقوت نزول کرد. می‌گویند سپاهیان مواجب خود را از وی خواستند و او سخت گرفتار بی پولی بود، روزی در سرای خویش در اندیشه و پریشان نشسته بود و دید ماری از موضعی در سقف خانه یبرون آمد و به سوراخی رفت. علی فراشان را بخواست و فرمان داد تا مار را بیرون آورند. چون نیک بگشتند از آن سوراخ راه به اتاق دیگر یافتند که در آن صندوقهای پر از مال بود که ارزش پانصد (پنجصد) هزار دینار داشت. این مال را علی بی درنگ در مواجب سربازان مصرف کرد. پس از آن نامه به الراضی بالله عباسی فرستاد و از وی خواست که مقاطعه شهرهای راکه در دست دارد بوی واگذارد و الراضی نیز پذیرفت. درینوقت مرداویج آمادگی حمله به شیراز را داشت که به دست غلامش کشته شد. دیگر کسی در میدان نبود که با پسرن بویه رقابت کند. علی از سوی خلیفه بغداد «عمادالدوله» و حسن «رکن الدوله» و احمد به «معزالدوله» ملقب گردیدند.

منبع : ویکی پدیا

پیشینه


در باختر و مرکز ایران دو دودمان دیلمی به نام آل زیار (۳۲۰ ه.ق.) و آل بویه که هر دو از سرزمین‌های شمالی برخاسته‌اند قسمتهای مرکزی و باختری ایران و فارس را از دست خلفا آزاد کردند. دیلمی نام قوم و گویشی در منطقه کوهستانی گیلان بود به نام دیلمستان. دیلمیان سخت نیرو گرفتند و مدت ۱۲۷ سال حکومت راندند و چون خلفا در برابر آن‌ها چاره‌ای جز تسلیم ندیدند حکومت بغداد را به آنها واگذاشتند و خود بعنوان خلیفگی و احترامات ظاهری بسنده کردند. این سلسله در سال ۴۴۷ ه. ق. بدست سلجوقیان و به خاطر اختلاف همیشگی که با آل زیار و دیگر امیران محلی ایرانی داشتند، از میان رفتند.

در سالهای ناتوانی و انحطاط بغداد که فرماندهان ترک و کرد و گیل و دیلم خلیفه را هم در تختگاه وی دست نشانده قدرت و غلبه خویش ساخته بودند، با آن که در ایران اندیشه ایجاد یک قدرت پایدار همراه با زنده ساختن حکومتی مانند حکومت ساسانیان در خاطر بسیاری از داعیه داران این دوره، از گیل و دیلم و طبری شکفته بود، به بار نشستن این آرزو آن هم در یک مدت کوتاه، تا اندازه‌ای تنها برای آل بویه ممکن شد که آن نیز به سبب اختلافات خانگی، تقید به پیروی از دعوت زیدیان و برخورد با آشوب‌های خراسان به نتیجه نرسید، با این حال بنیانگذار این سلسله علی بن بویه دیلمی ملقب به عمادالدوله و برادر زاده‌اش فنا خسرو بن حسن معروف به عضدالدوله، با وجود محدود بودن قلمرو خویش و با آن که در زمان آنها فرصتی هم برای زنده ساختن فرهنگ باستانی در قلمروشان پیدا نشد، باز استعداد خود را برای بازسازی وحدت و یکپارچگی از دست رفته قرنهای دور نشان دادند. هر چند دولت آنها علیرغم پایبندی به رسم دوره با تکیه بر یک پادشاه باستانی مانند بهرام گور هم موفق به ایجاد تعادل پایدار عصر از یاد رفته بهرام در قلمرو یزدگرد نشد، باری طی چندین دهه فرمانروایی آنها، قدرت خلفای عباسی، که پیش از آن نقش فعالی را در تعیین سرنوشت مردم ایران داشت، ناتوان ساخت و بدینگونه عناصر تازه‌ای از نژادها و اقوام گوناگون مردم ایران بار دیگر آنچه را ایران با پیمودن سالها به اعراب و ترکان اهل سُنت واگذاشته بودند، این بار همراه آیین شیعه، دیگر بار، و گرچه برای مدتی کوتاه، به دست آوردند. دولت شیعی آل‌بویه در بخش مهمی از سرزمین ایران حضور داشت.

سه تن از فرزندان بویه که گویا شغل ماهیگیری در گیلان داشتند، به خدمت فرماندهان آل زیار در آمدند. البته، ماکان کاکی هم از آنان حمایت می‌کرد. همچنین، «علی»، «احمد» و «حسن» مورد حمایت مردآویچ نیز قرار گرفتند. گشایش اصفهان برای مرد آویچ، ظاهراً توسط علی که برادر بزرگ‌تر بود صورت گرفت. پس از قتل مرد آویچ، غلامان ترک از ترس غلامان دیلمی، به خصوص ابوالحسن علی بن بویه به اطراف گریختند و میدان تنها برای دیلمیان خالی ماند. علی بن بویه به همراه برادر خود، احمد که کنیه ابوالحسین داشت به گشایش اهواز توفیق یافت (۳۲۶ ه.ق.). وی، غلامان ترک را که به سرداری «بجکم» در آنجا پناه گرفته بودند گریزاند.

ادامه مطلب ...

تبار و خاستگاه بوییان

 

بوییان دارای تباری دیلمی بودند و به زبانی ایرانی صحبت می‌کردند. سرزمین بوییان دیلمستان بود.


منبع : ویکی پدیا

بوییان


آل بویه یا بوییان یا بویگان، (۳۲۰-۴۴۷ ق / ۹۳۲-۱۰۵۵ م) از دودمان‌های دیلمیان و شیعهٔ ایرانی پس از اسلام است که در بخش مرکزی و غربی و جنوبی ایران و عراق فرمانروایی می‌کردندو از دیلمان در گیلان برخاسته بودند.

منبع : ویکی پدیا