هووَخشَترَه (دوره حکومت: ۶۲۵ تا ۵۸۵ پ.م.) تواناترین شاه ماد اولین پادشاهی است که یک سلطنت سراسری را در ایران تشکیل داد و ایران را به عنوان یک قدرت مهم جهان آن زمان مطرح کرد.نام هووخشتره پادشاه ماد را یونانیان به صورت (کی آخسارو، کیخسرو) (کیخسرو که او را صورت افسانهای هووخشتره پادشاه ماد میپندارند.) نوشتهاند که در فارسی تلفظ فرانسوی آن یعنی سیاگزار Cyaxares را نیز زیاد نوشته و بکار بردهاند.به احتمال قوی، معنی نام او «خوشنشانه» است در معنی کسی که میتواند خوب نشانهگیری کند. ریشه نام او از فعل هَخش (Haxsh) در پارسی باستان آمده که به معنی نشانهگیری کردن است. اجزاء این نام عبارتاند از هو (خوب)+هخش (نشانهگیری)+تر (اضافه دستوری)
ادامه مطلب ...
تاریخ تولد : 750 قبل از میلاد
تاریخ درگذشت : 675 قبل از میلاد
دیاکو بنیانگذار دولت ماد در سال ۷۰۱ پیش از میلاد بود. دیاکو یا دیوکس نخستین پادشاه ماد بود که میان سالهای ۷۰۹ تا ۶۵۶ پیش از میلاد مسیح بر سرزمین ماد حکومت میکرد.
دیاکو قاضی یک روستا بود که به خاطر دادگریاش در سال ۷۰۱ پیش از میلاد از سوی ۷ طایفه ماد به عنوان رهبر برگزیده شد و توانست این ۷ طایفه قوم ماد را با هم متحد کند. او پس از ۷ سال رهبری در میان این ۷ طایفه، از سوی مادها به عنوان پادشاه برگزیده شد و تا سال ۶۵۶ پیش از میلاد مسیح بر همه طایفههای ماد فرمانروایی کرد.
دیاکو کاخی هفتطبقه و تودرتو ساخت که هر طبقه با رنگی دیگر تزئین شده بود و در پیرامون آن شهر همگتانه (همدان) را به عنوان پایتخت خود بنیاد کرد. او ۵۳ سال پادشاهی کرد.
ماجراهای به قدرت رسیدن دیاکو فرزند فرورتیش تنها در کتاب تاریخ هرودوت آمدهاست. دیاکو احتمالاً پسر یک شاهزادهٔ مادی با نام هووخشتره بوده که خود هووخشتره احتمالاً فرزند دیاکو نام دیگری بوده که در سال ۷۱۵ پیش از میلاد مسیح به سرزمین آشور تبعید شده بوده است.
هرودوت مینویسد که دیاکو در کاخ خود میماندو تماس مستقیمی با مردم بیرون نداشت و تماسش از طریق فرستادن و دریافت پیام به بیرون بود و گروهی را به عنوان آگاهیرسانهای مخفی زیر فرماندهی خود داشت.
بیوگرافی و زندگینامه
هرودوت تاریخ نویس یونانی می گوید :: دیااکو پسر فرورتیش چنان آوازه ای در حسن دادخواهی داشت که ابتدا اهالی روستایی که در آن زندگی می کردند و سپس همه افراد قبیله اش برای رفع دعواهایشان ؛ به او مراجعه می کردند .
آرامگاه شاهان ماد
ادامه مطلب ...
از سال ۸۸۰ هجری خورشیدی (برابر ۹۰۷ قمری و ۱۵۰۱ میلادی) دوران جدیدی در سیستم اداره سرزمین ایران بوجود آمد، چرا که پس از نهصد سال پس از نابودی شاهنشاهی ساسانیان، یک فرمانروایی پادشاهی متمرکز ایرانی توانست بر سراسر ایران آن روزگار فرمانروایی کند. به درستی پس از اسلام، چندین پادشاهی ایرانی مانند صفاریان، سامانیان، آل بویه و سربداران ساخته شد، ولی هیچکدام نتوانستند تمام ایران را زیر پوشش خود جای دهند و یکپارچگی میان مردم ایران پدید آورند. اما با روی کار آمدن صفویان این حکومت یکپارچه و سراسری به وجود آمد و یک نظم استراتژیک و سیاسی در ایران پدیدار گشت و پس از انقراض این حکومت هم تمامی حکومتهای آتی یعنی افشار، زند ،قاجار،پهلوی و جمهوری اسلامی حکومتهایی بودند و هستند که توانسته اند این سرزمین را بصورت یکپارچه و با یک بیرق و زیر نظر یک حکومت ملی و مرکزی اداره کنند.
امضاء : بابره
سورنا یا سورن (سردار سپهبد رستم سورن پهلو) (۵۲-۸۲ پیش از میلاد) فرزند آرخش ( آرش ) و ماسیس یکی از سرداران سپاه ایران در زمان اشکانیان است.
زندگی
بر پایه گفتهٔ پلوتارک «سورنا در دلیری و توانایی پیشروترین پارتی/ایرانی دوران خود بود.» و در جای دیگر گفته است : «سورنا بلندقدترین و خوش چهره ترین مرد زمان خود بود.»
مجسمه یک فرد پارتی که اعتقاد بر این است که شمایل سردار سورنا میباشد. این مجسمه در موزه ملی ایران موجود است.
ادامه مطلب ...
۱٫ «کورش» (در بابلی: ‹کو- رَ – آش›)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل» ‹با- بی- لیم›، شاه «سـومـر» ‹شو- مـِ- ری› و «اَکَّـد» ‹اَک- کـَ- دی- ای›، …
۲٫ … همه جهان
از اینجا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان کورش، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که میتواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو میشود.
ادامه مطلب ...
گزیده
منم کـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … نوه کورش، شاه بزرگ … نبیره چیشپیش، شاه بزرگ …
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دلهای پاک مردم بابـل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.
من بردهداری را برانداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانیاش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم.
همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم و خانههای ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم. بشود که دلها شاد گردد.
بشود، خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘ به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی میدارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’
من برای همه مردم جامعهای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم .
منبع : وب سایت آقای رضا مرادی غیاث آبادی
جنگ نهاوند در سال 20 هجری اتفاق افتاد و پس از آن ایران به دست اعراب افتاد. در طول بیست سال بعد، تمام بلاد ایران مانند خراسان و سیستان نیز فتح شد.
سالها گذشت و در این مدت اختلافات داخلی زیادی بین مسلمانان پدید آمد. بنی امیه در دوران حکومت خود، بزرگی اعراب و تحقیر ملل دیگر را شعار خویش ساخته بودند، و ایرانیان که از فشارهای حکومت ناراضی بودند، همواره مترصد اقدام علیه آنان بودند. چنان که نه فقط همراه مختار و ابراهیم بن مالک بر ضد عبدالملک بن مروان قیام کردند، بلکه به اتفاق عبدالرحمان بن اشعث نیز علیه حجاج بن یوسف ثقفی همدست شدند،به خصوص که خلفای بنی امیه در امر جزیه و خراج خشونت و شدت زیادی به خرج میدادند.
ادامه مطلب ...
آریوبَرزَن (در زبان یونانی Aριoβαρζάνης ) نام سردار ایرانی بود که در کوههای پارس در برابر سپاه اسکندر مقدونی ایستادگی کرد و خود و سربازانش تا واپسین تن کشته شدند. نام آریوبرزن در پارسی کنونی به گونه آریابرزین هم گفته و نوشته میشود که به معنی ایرانی باشکوهاست
آریو برزن از جنگجویان اوکسین بود، اوکسین ها طایفه ای از مردم لر در قدیم بوده، که بازماندگانشان امروزه با نام لر بزرگ شناخته می شوند و سکونتگاهشان کوه های بختیاری و کهگیلویه و بویر احمد امروزی بوده است.
جای و چگونگی نبرد
نبردگاه آریوبرزن و اسکندر را در چند جای گوناگون حدس زدهاند، به نظر میآید نبردگاه جایی در استان فارس در تنگ گجستان نورآباد ممسنی یا غرب استان فارس و یا بنا بر برخی روایتها اطراف شهر ارجان یا آریاگان (بهبهان کنونی) باشد. به هر روی ناآشنایی اسکندر با منطقه به سود پارسیان بود ولی یک چوپان که تاریخنگاران نامش را لیبانی نوشتهاند راه گذر از کوهستان را به مقدونیان نشان میدهد و اسکندر میتواند آریوبرزن و یارانش را به دام اندازد. (گفته میشود اسکندر پس از پایان جنگ آن اسیر را به خاطر خیانت میکشد). آریوبرزن با ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ پیاده خود را بیپروا به سپاه مقدونی زد و شمار بسیاری از یونانیان را کشت و خود نیز تلفات بسیاری داد، ولی موفّق گردید از محاصرهٔ سپاه مقدونی بگریزد.
ادامه مطلب ...
محمدرضا پهلوی (۴ آبان ۱۲۹۸ در تهران – ۵ مرداد ۱۳۵۹ در قاهره) معروف به محمدرضا شاه، واپسین پادشاه ایران بود. او از ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ تا انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بر ایران حکومت کرد. وی در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۵۷ و در پی اعتراضات گسترشیافته مخالفان، ایران را برای همیشه ترک کرد و کمتر از یک ماه پس از خروج او، انقلاب ۱۳۵۷ ایران به پیروزی رسید. محمدرضا پهلوی در تاریخ ۵ مرداد ۱۳۵۹ خورشیدی (۲۷ ژوئیه ۱۹۸۰ میلادی) در مصر درگذشت.
دوران : ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
تاجگذاری : ۴ آبان ۱۳۴۶ (۲۶ اکتبر ۱۹۶۷)
زادروز : ۴ آبان ۱۲۹۸ (۲۶ اکتبر ۱۹۱۹)
مرگ : ۵ مرداد ۱۳۵۹ (۲۷ ژوئیه ۱۹۸۰)
آرامگاه : مسجد رفاعی، قاهره
همسران: فوزیه بنت فواد (۱۹۴۱ تا ۱۹۴۸)،ثریا اسفندیاری (۱۹۵۱ تا ۱۹۵۸)،فرح دیبا (۱۹۵۹ تا ۱۹۸۰)
کاخ : سعدآباد
دودمان : پهلوی
پدر :رضاشاه پهلوی
مادر : تاجالملوک
فرزندان: شهناز پهلوی،فرحناز پهلوی،رضا پهلوی،علیرضا پهلوی،لیلا پهلوی
دین : اسلام
منبع : ویکی پدیا
رضا پهلوی (۲۴ اسفند ۱۲۵۶ آلاشت، مازندران – ۴ مرداد ۱۳۲۳ ژوهانسبورگ، آفریقای جنوبی) ملقب به رضا خان یا رضا شاه،شاه ایران (از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰) و بنیانگذار دودمان پهلوی بود. سلطنت رضا شاه پایان فرمانروایی قاجاریان و آغاز دوران حکومت پهلوی بود که با انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ به پایان رسید.
رضا که کودکی یتیم بود دوران خردسالی را در فقر گذراند. از نوجوانی به نظام پیوست و مدارج ترقی را طی نمود. در کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان تهران را اشغال نمودند. رضاخان ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامیها و راهزنیها را از بین برد. در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخستوزیری منصوب شد و ابتدا تلاشی در جهت جمهوریخواهی نمود. ولی در سال ۱۳۰۴ به پادشاهی رسید. وی سرانجام در سال ۱۳۲۰، پس از اشغالشدن ایران بر دست متفقین، تحت فشار بریتانیا مجبور به ترک سلطنت گردید و سه سال بعد در شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی به مرگ طبیعی درگذشت.
سلطنت رضا شاه شاهد ایجاد نظم نوین بود. او برای تضمین قدرت مطلق خود، روزنامههای مستقل را بست، مصونیت پارلمانی را از نمایندگان گرفت و مهمتر از آن، احزاب سیاسی را از بین برد. حزب تجدد که صادقانه از رضاشاه حمایت کرده بود، نخست جای خود را به حزب ایران نو و سپس حزب ترقی – سازمانی به تقلید از حزب فاشیست موسولینی و حزب جمهوریخواه آتاترک – داد. ولی همین حزب ترقی نیز به زودی به گمان اینکه اندیشههای خطرناک جمهوریخواهانه دارد برچیده شد. او با بدست آوردن قدرت بلامنازع، اصلاحاتی اجتماعی را آغاز کرد. رضاشاه در دوران قدرت، اصلاحاتی انجام داد که هرچند قاعدهمند نبود، نشان میدهد که وی خواهان ایرانی بود که از یکسو رها از نفوذ روحانیون، دسیسه بیگانگان، شورش عشایر و اختلافات قومی، و از سوی دیگر دارای موسسات آموزشی به سبک اروپا، زنان متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانههای دولتی، شبکههای ارتباطی، بانکهای سرمایهگذار، و فروشگاههای زنجیرهای باشد. او برای رسیدن به هدفش –بازسازی ایران طبق تصویر غرب- دست به مذهبزدایی، برانداختن قبیلهگرایی، ناسیونالیسم، توسعه آموزشی و سرمایهداری دولتی زد.
محل حکومت : ایران
دودمان : پهلوی
تاجگذاری : ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ خورشیدی ، تهران، کاخ گلستان
لقب : رضا شصتتیر، رضا ماکسیم، رضا خان، رضا خان میرپنج، رضا شاه بزرگ (کبیر)
تولد : ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ خورشیدی
پایان حکومت :۳ شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی
مرگ : ۴ مرداد ۱۳۲۳ خورشیدی
نام پدر: عباس علی داداشبیگ
شاهنشاه قبلی: احمد شاه قاجار
شاهنشاه بعدی : محمد رضا شاه
همسران : تاجالملوک، مریم سوادکوهی، توران امیرسلیمانی، عصمت دولتشاهی
فرزندان : همدمالسلطنه، شمس، اشرف، محمدرضا، علیرضا، غلامرضا، عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا، فاطمه، حمیدرضا
وزیران معروف : محمدعلی فروغی، حسن مستوفی، مهدیقلی هدایت، محمود جم، احمد متین دفتری، رجبعلی منصور
منبع : ویکی پدیا
دودمان پهلوی (۱۳۰۴ تا ۱۳۵۷) سلسلهای است که پس از انحلال سلسله قاجار، بر ایران حکومت کردند.
رضاخان میرپنج با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ به قدرت رسید و وزیر جنگ شد و سید ضیا نخستوزیر، سه ماه بعد، سیدضیا برکنار شد و قوام نخستوزیر شد و رضاخان وزیر جنگ باقی ماند. بعدها وی به مقام ریاست الوزرایی رسید. رضاشاه پهلوی، شاه ایران از (۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰) و بنیانگذار سلسله پهلوی بود.
محمدرضا پهلوی از ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شاه ایران بود. محمدرضا با کودتای ۲۸ مرداد، قدرت مطلقه سلطنت را تحکیم کرد، با وقوع انقلاب ایران برکنار شد، و آخرین رهبر نظام سلطنتی در ایران به حساب میآید .
منبع : ویکی پدیا
حسام السلطنه
سلطان مراد میرزا حسام السلطنه
حبیبالله میرزا
عباس میرزا نایب السلطنه
عباس میرزا ملک آرا
ایرج میرزا جلال الممالک
کامران میرزا نایب السلطنه
مسعود میرزا ظل السلطان
محمد میرزا کاشف السلطنه
عبدالحسین میرزا فرمانفرما
عبدالمجید میرزا عین الدوله
ملک منصور میرزا شعاع السلطنه
ابوالفتح میرزا سالارالدوله
شاهزاده فرهاد میرزا
منبع : ویکی پدیا
پس از مرگ کریم خان، آغامحمد خان از شیراز فرار کرد و پس از جنگهای فراوان سلسله زندیه را نابود کرد و به پادشاهی رسید. آغامحمد خان موفق گردید دو قبیله اشاقهباش و یوخاریباش (به معنای ساکن ناحیه بالا رودخانه و ساکن ناحیه پایین رودخانه) تقسیم شده بود و این دو قبیله را با هم متحد کرده و نیروی نظامی خود را استحکام بخشد.
در زمان این دودمان حکومتهای استانی در مناطق گوناگون سرزمین ایران با جنگ یا مصالحه از میان رفتند و جای خود را به سامانهای فدرالی با تبعیت از دولت مرکزی دادند و «کشور» ایران دوباره زیر یک پرچم شکل گرفت. رنگها و ترتیب آنها در پرچم کنونی ایران از زمان این سلسله به یادگار ماندهاست.
ایران در زمان این دودمان با دنیای غرب آشنا گردید. اولین کارخانههای تولید انبوه، تولید الکتریسیته، چاپخانه، تلگراف، تلفن، چراغ برق، شهرسازی مدرن، راهسازی مدرن، خط آهن، سالن اپرا (که بعداً به سالن تعذیه تغییر کاربری داد)، مدارس فنی به روش مدرن (از جمله دارلفنون که به همت امیر کبیر بنیاد گردید)، و اعزام اولین گروهها از دانشجویان ایرانی به اروپا جهت تحصیل در شاخههای پزشکی و مهندسی در زمان این سلسله صورت پذیرفت.
بازسازی ارتش ایران با روش مشق و تجهیز آنها به جنگافزار نوین اروپایی نیز از زمان فتحعلیشاه قاجار - در قرارداد نظامی اش با ناپلیون امپراتور فرانسه - آغاز شد.
در زمان این سلسه و بعد از کشمکش بسیار بین شاهان قاجار و آزادی خواهان، جنبش مشروطه در ایران برپا شد و سرانجام ایران دارای مجلس (پارلمان) شد و بخشی از قدرت شاه به مجلس واگذار گردید.
سلسه قاجار با کودتای ۱۲۹۹ رضاشاه که توطئه ای انگلیسی بود قدرت را از دست داد. با انحلال سلسله قاجار توسط مجلس شورای ملی در ۹ آبان ۱۳۰۴، رضا شاه به سلطنت رسید. رضا شاه پهلوی پس از به سلطنت رسیدن بسیاری از وزرا و سفرای دولت قاجاریه را که غالباً از وابستگان خاندان قاجار بودند به استخدام درآورد که این ارتباط حرفهای تا پایان سلطنت محمدرضا پهلوی نیز ادامه یافت.
ادامه مطلب ...
پس از یورش افغانها و فروپاشی حکومت صفویه، شاه تهماسب دوم - پادشاه آواره صفوی - پس از مدتی به مازندران گریخت و فتحعلی خان قاجار خدمت وی را پذیرفت. فتحعلی خان قاجار سردار سپاه تهماسب دوم شد و در حقیقت تهماسب بازیچهای در دست فتحعلی خان بود. اما با پیوستن نادر به سپاه تهماسب، فتحعلی خان مقام پیشینش را از دست داد و در مشهد به تحریک نادر کشته شد.
پس از فتحعلی خان، پسر دوازده سالهاش محمدحسن خان قاجار جای او را گرفت. ولی نادر شاه افشار در زمان حکومتش برای جلوگیری از به قدرت رسیدن محمدحسن خان که در هنگام قتل پدر ۱۲ سال بیش نداشت یوخاریباشها که ساکنین بالادست رود گرگان بودند را به حکمرانی منصوب کرد تا بدین ترتیب با ایجاد شکاف و چندگانگی میان طوایف قاجار، نگران ناآرامیهای داخلی نگردد و اشاقهباشها زیر نظر حکومت ایشان گردند.
پس از مرگ نادر شاه در سال ۱۱۲۶ هجری خورشیدی، طایفه قاجارهای استرآباد به سردمداری محمدحسن خان در پی کسب پادشاهی برآمدند. اما در نهایت از کریم خان زند شکست خوردند و محمدحسن خان به دست یکی از اعضای قبیله یوخاریباش کشته شد. فرزندان او از جمله آغامحمد خان و حسینقلی خان جهانسوز به عنوان گروگان در دربار زندیه نگهداری شدند. یکبار حسینقلی خان که از سوی کریم خان زند برای سرکوبی حاکم استرآباد فرستاده شده بود، در سمنان یاغی شد، ولی بدست زکی خان زند کشته شد.
منبع : ویکی پدیا
قاجارها قبیلهای از ترکمانها بودند که بر اثر یورش مغول از آسیای میانه به آسیای صغیر و سپس به منطقه فعلی موسوم به ایران آمدند. قبیله قاجار یکی از قبایل قزلباش بود که ارتش صفوی محسوب میشد.
ایشان تبار خود را به کسی به نام قاجار نویان میرساندند که از سرداران چنگیز بود. نام این قبیله ریشه در عبارت آقاجر به معنای جنگجوی جنگل دارد. قاجار از ریشه کلمه قاچار است که در ترکی به معنای چابک است. پس از حمله مغول به ایران و میانرودان، قاجارها نیز به همراه چند طایفه ترکمان و تاتار دیگر به شام و آناتولی کوچیدند.
هنگامی که تیمور گورکانی به این نقطه تاخت، قبایل ترک بسیاری از جمله قاجارها و دیگر کوچندگان را به بند کشید و قصد بازگرداندن آنها به آسیای میانه را داشت. ولی آنها را به خواهش خواجه علی سیاهپوش - صوفی خانقاه صفوی - آزاد شدند که این موضوع باعث شیعه شدن و ارادت آنان به خاندان صفوی شد. پس از آن قاجارها یکی از سازندگان سپاه قزلباش شدند.
ایل قاجار ابتدا در شمال رود ارس ساکن بودند و در آن زمان بدلیل کمکهای بزرگی که به دربار صفوی مینمودند، قدرت بیشتری یافتند و سپس شاه عباس یکم دستهای از آنان به غرب استرآباد و دشت گرگان کوچاند تا به عنوان سدی در برابر حملات پیاپی قبایل ترکمن و ازبک عمل کنند. ایل قاجار در استرآباد به دو شاخه تقسیم شدند. شاخه بالای رود گرگان به یوخاریباش (بالادستی) و شاخه پایین رود گرگان به اشاقهباش (پایین دستی)معروف شدند. حکومت قاجاریه از ایل اشاقهباش تشکیل یافت.
منبع : ویکی پدیا
قاجار، قاجاریه یا قاجاریان دودمانی ترک نژاد بودند که از حدود سال ۱۱۷۰ تا ۱۳۰۴ بر ایران فرمان راندند. ایل قاجار یکی از طایفههای ترکمان بود که بر اثر یورش مغول از آسیای میانه به ایران آمدند. آنان ابتدا در پیرامون ارمنستان ساکن شدند که شاه عباس بزرگ یک دسته از آنان را در استرآباد (گرگان امروزی) ساکن کرد و حکومت قاجاریه نیز از قاجارهای استرآباد تشکیل یافته است. بنیانگذار این سلسله آغامحمد خان است که رسماً در سال ۱۱۷۴ در تهران تاجگذاری کرد و آخرین پادشاه قاجار، احمد شاه است که در سال ۱۳۰۴ برکنار شد و رضاشاه پهلوی، جای او را گرفت.
خاندان قاجار از خاندانهای بزرگ ایران است. اعضای این خاندان، از نوادگان پسری شاهزادگان قاجار هستند. پس از اجباری شدن نام خانوادگی و شناسنامه در دورهٔ رضا شاه، هر کدام از شاخههای این خانواده نامی انتخاب کردند که اغلب برگرفته از نام یا لقب شاهزادهای بود که نسب به او میرساندند. اکنون بسیاری از نوادگان قاجار در ایران، آذربایجان، اروپا و آمریکا زندگی میکنند.
منبع : ویکی پدیا
دوره زند به دو بخش شهریاری کریم خان و دوره پس ازآن بخش پذیر است.
وضعیت مردم در زمان پادشاهی کریمخان
او که مرد سادهزی بود به تجملات و انباشتن دارایی کششی نداشت و بیشتر سرمایه کشور را به مصرف نیازهای درونی کشور میرساند. او دوست داشت مردم در آرامش و آسایش و شادی زندگی بکنند و در راه این آرزوی خویش میکوشید. او که انسانی بیآلایش بود در توده مردم حاضر میشد و از روزگار آنان آگاه میشد و گاه در انجام کارهای پست نیز بدانها یاری میرساند. از مهربانی و بخشش او داستانها گفته شدهاست.
وضعیت مردم پس از پادشاهی کریمخان
با مرگ کریم خان اوضاع کشور باز به هم ریخت و نبرد بر سر قدرت بازماندگان زند فشار بسیاری به مردم آورد. حتی در برافتادن این خاندان مردمان بسیاری قربانی قاجارهایی شدند که فرمانروایی را از زندیان ربوده بودند، برای نمونه بلایی که بر سر مردم کرمان آمد را میتوان نمونه آورد.
منبع : ویکی پدیا
زندیان با انگلستان دارای پیوندهای بازرگانی بودند و برخی سران این دودمان همچون واپسین شاهشان لطفعلیخان برخوردهای نزدیک و دوستانهای با نمایندگان این کشور داشتند. هرچند برخورد کریم خان با انگلیسیها در تاریخ پُرآوازه است؛ وی چینیهای پیشکشی انگلیسیها را در پیش رویشان شکست و ظرفهای مسی ایرانی را به زمین زد و گفت که میبینید مال ما بهتر است و نیازی به ظرفهای شما نداریم؛ ولی مینماید این از عاقبت اندیشی بنیانگذار این دودمان بوده باشد چه که هندوستان به تازگی به استعمار انگلیسیها درآمده بود. ولی با این همه وی به شرکت انگلیسی هند شرقی پروانه زدن تجارتخانه در بوشهر را داد و تسهیلاتی بدیشان بخشید. انگلیسیها پارچههای پشمی به ایران میآوردند و در برابر کریم خان ایشان را از حق گمرک معاف نمود. ولی بازرگانان انگلیسی حق بیرون بردن طلا و نقره را از ایران نداشتند و ناچار بودند برای بهای کالاهای خویش کالاهای ایرانی خریداری کنند.
ادامه مطلب ...
کریم خان زند؛ ۱۱۷۹-۱۱۹۳ (قمری)
زکی خان زند؛ برادر کریم خان بود که حدود صدروز حکومت کرد و نهایتا به تحریک علی مرادخان؛ خواهرزاده اش به قتل رسید.
ابوالفتح خان زند؛ ۱۱۹۳-۱۱۹۳؛ او فرمانروایی هفتاد روزهای را پس از مرگ پدرش کریم خان داشت.
صادق خان زند؛۱۱۹۳-۱۱۹۶؛ وی در کرمان فرمانروایی به راه انداخته بود و دعوی پادشاهی داشت. با ترور زکی خان خود را به شیراز رساند و فرمانروایی را به دست گرفت. ولی از علیمرادخان شکست خورد و به قتل رسیدوبه روایتی خودکشی کرد.
علیمرادخان زند؛ ۱۱۹۶-۱۲۰۱؛ وی خواهرزاده زکی خان بود. او در آغاز بر اصفهان فرمان میراند و توانست بسیاری از رقیبان را کنار بزند و بر پایتخت شیراز دست یابد.
جعفرخان زند؛ ۱۲۰۱-۱۲۰۳؛ پسر صادق خان بودکه بعدازمرگ علی مراد خان به تخت نشست.عده ای ازمخالفانش از جمله صیدمراد خان زند؛ عمو زاده علی مرادخان؛ شبانه برسرش ریختندواوراکشتند وسرش راازدیوار ارگ شیراز به زیر انداختند.
صیدمرادخان زند؛ او از بزرگان زند بود که پس از ترور جعفرخان هفتاد روز در شیراز فرمان راند.
لطفعلیخان زند؛ ۱۲۰۳-۱۲۰۹؛ پسر جعفر خان و واپسین شاه زند. در آغاز بر شیراز و آنگاه در کرمان - خوار و طبس با آغا محمدخان قاجار به نبرد پرداخت وارگ بم راتسخیر کرد؛ آقامحمدخان قاجار به دفع او لشگربه کرمان آورد و آنجا را برای چهارماه محاصره کرد؛ ولی سرانجام دراثرخیانت لشگریانش که ازطول محاصره ملول شده بودند؛ از پا درآمد. پس از کور شدن و شکنجه بسیار به طهران انتقال داده و کشته شد. مقبره وی در بازار کفاشها در بازار تهران میباشد.
منبع : ویکی پدیا
مسجد وکیل در شهر شیراز یادگار کریم خان زند
تعدادی از طایفه زند چون وضعیت را نامناسب دیدند و بزرگان طایفه زند هرکدام برای رسیدن به قذرت دست به کشتار یک دیگر زده بوداند، شبانه و مخفیانه به سمت کوهستانهای سختگذر بویر احمد حرکت کردند تا جان زن و فرزندانشان در امان باشد و تا زمانی که سلسله عوض شد در همان جا میزیستند وانگاه که قتل عام بر علیه این طایفه به پایان رسید و بعد از مرگ اقا محمد خان قاجار که کینه این طایفه را بر دل داشت باز مانده طایفه کریم خان به یاسیچ یا همان یاسوج کنونی کوچ کردند ودران مکان اقامت گزیدنند و در این مدت صاحب مال و منال خوبی شده بوداند. بعد سالها مخفیانه زندگی کردن حاج نیاز بزرگ طایفه به سمت اردکان فارس هجرت نمود وبا ورود ایشان به این منطقه کسی یارای مقابله با این طایفه تازه وارد را نداشت و انگونه که خدا می خواست به بزرگی و خانی منطقه درامد و ایشان برای همیشه در این مکان اقامت کردند و بعد از حاج نیاز فرزندش حاج علی خان وفرزندان ایشان بر بلوکات اردکان فارس خانی و کلانتری کردند و از این طایفه در فارسنامه ناصری یاد شده است. ایشان کلیه دهات مجاور را خریداری کردند و خراج سالیانه حکومت را یکجا میپرداختند این طایفه برای قدردانی از زحمات حاج نیاز بعدها نام خانوادگی نیازی را برای فامیل خود انتخاب کردند از حاج نیاز یاسیچی قرانهای خطی بر پوست اهو برای وراث ان به جای مانده است. و در دوره پهلوی که مبارزات بر علیه خوانین اغاز شده ایشان بدون مقاومت قدرت را به حکومت مرکزی تحویل دادند. فارسنامه ناصری
از دیگر بازماندگان طایفه زند که به یافت آباد کنونی تبعید شده بودند نیز در اواخر دوره قاجاریه رضا قلی بک میرزا و بعد از او مرتضی خان زند معروف به مرتضی خان یافت آبادی موفق به تملک اراضی یافت آباد شدند که البته در رابطه با مالکیت یافت آباد همواره باعبدالحسین میرزا فرمانفرما معروف به شازده فرمانفرما از شاهزادگان صاحب نفوذ قاجار اختلافاتی وجود داشت که در نهایت پس از نزاعی طولانی و خشونت بار در دوران پهلوی اول با رای دادگاه مالکیت یافت آباد به خوانین زند رسید. مرتضی خان یافت آبادی نیز همچون دیگر اقوام خود جوانمرد و مردم دار بود و به عنوان یکی از پیشگامان اصلاحات ارضی بخش عمدهای از زمینهای یافت آباد را به صورت داوطلبانه به مردم واگذار کرد. مقبره رو به تخریب وی در قبرستان یافت آباد واقع شده است.
منبع : ویکی پدیا
پس از در گذشت کریم خان زند دگرباره جانشیانان او به جان هم افتادند و با جنگ و نزاعهای مستمر، زمینه تقویت و کسب اقتدار آغا محمد خان و سلسله قاجار را فراهم آوردند. در سال ۱۲۰۹ هجری قمری لطفعلی خان آخرین پادشاه زند پس از رشادتهای بسیار آن به دست آغا محمدخان قاجار معروف به اخته خان کشته شد. آغامحمدخان با به دست آوردن شهر شیراز دست به کشتار کسانی که از دودمان زند بودند زد، پسران لطفعلی خان را اخته نمود و دستور تجاوز جنسی به زن باردار و دختر لطفعلی خان زند و دیگر زنان این دودمان را داد.
عده ای از وابستگان نزدیک این خاندان را با خود به تهران آورد و در قلعه ای قدیمی در یافت آباد امروزی زندانی نمود که در اواخر قاجاریه توانستند اراضی اطراف را بدست آورند و همانجا اقامت کنند و دیگر وابستگان این خاندان یا کشته شدند. یا به عثمانی گریختند و یا مهاجرت کردند تا جان زن و فرزندانشان در امان باشد. امروزه در استانهای کرمانشاه، کردستان، همدان، کهگیلویه و بویراحمد، فارس و خراسان بازماندگان طایفه زند زندگی می کنند. از میان تبار شاهان این دودمان تنها از پشت علیمراد خان زند فرزندانی به جا ماند که امروزه بیشتر دنباله آنان در ایران زندگی نمیکنند. دستهای از زندیان نیز که از دوده فرمانروایان این خاندان نبودند تا سالها به پیشه و کار پرداختند.
دستگاه دیوانی زند به رهبری حاج ابراهیم کلانتر که به لطفعلی خان خیانت کرده بود یکراست به قاجارها پیوست و به جز تنی چند که به واپسین فرمانروای زند تا دم مرگ وفادار ماندند دیگران رویه ابراهیم خان را پیش گرفتند.
منبع : ویکی پدیا
پس از مرگ نادر کریمخان نیرویی به هم زد و پس از چندی با دو خان بختیاری به نامهای ابوالفتحخان بختیاری و علیمردان خان بختیاری ائتلافی فراهم ساخت و کسی را که از سوی مادری از خاندان صفوی میدانستند، به نام ابوتراب میرزا (شاهاسماعیل سوم) را به شاهی برگزیدند. در این اتحاد علیمردان خان بختیاری نایبالسلطنه بود و ابوالفتحخان بختیاری حاکم اصفهان و کریمخان زند نیز سرلشکر سپاه بود. اما چندی که گذشت علیمردان خان بختیاری، ابوالفتحخان بختیاری را کشت و بر دیگر همراهش کریمخان زند شورید ولی سرانجام پیروزی با کریمخان زند بود.
کریم خان پس از شانزده سال مبارزه دایمی توانست بر تمامی حریفان خود از جمله محمدحسن خان قاجار و آزاد خان افغان غلبه کند و صفحات مرکزی و شمالی و غربی و جنوبی ایران را در اختیار بگیرد. وی به انگلیسها روی خوش نشان نداد و همواره میگفت آنها میخواهند ایران را مانند هندوستان کنند. برادر وی، صادق خان، نیز موفق شد در سال ۱۱۸۹ ه.ق. بصره را از حکومت عثمانی منتزع نماید و به این ترتیب، نفوذ اوامر دولت ایران را بر سراسر اروندرود و بحرین و جزایر جنوبی خلیج فارس مسلم گرداند.
منبع : ویکی پدیا
زندیان یا زندیه یا دودمان زند نام خاندانی پادشاهی است که میان فروپاشی افشاریان تا برآمدن قاجار به درازای چهل و شش سال در ایران بر سر کار بودند. این سلسله به سردمداری کریم خان زند از طایفه زند از سال ۱۱۶۳ هجری قمری در ایران به قدرت رسید. کریمخان، ایلخان طایفه زند بود. پدرش «ایناق خان» نیز ایلخان بود. کریم خان در آغاز یکی از سرلشکران سپاه نادرشاه افشار بود که پس از مرگ نادر با همراهانش بازگشت. او فردی مدبر بود. او را نیکوترین فرمانروا پس از حمله اعراب به ایران دانستهاند. کریم خان خود را وکیل الرعایا نامید و از لقب (شاه) پرهیز کرد. شیراز را پایتخت خود گردانید و در آبادانی آن کوشش نمود. ارگ، بازار، حمام و مسجد وکیل شیراز از کریمخان زند وکیل الرعایا به یادگار ماندهاست.
کریمخان زند وکیل الرعایا (۱۱۹۳ – ۱۱۶۳ ه.ق.) توانست پس از فروپاشی حکومت نادرشاه افشار، تمام بخشهای مرکزی، شمالی، غربی و جنوبی ایران را تحت حکومت خود درآورد. همچنین برادر وی، صادقخان زند، نیز موفق شد در سال ۱۱۸۹ ق. بصره را از امپراتوری عثمانی جدا کرده و به ایران پیوست نماید و از این طریق، نفوذ ایران را بر سراسر اروندرود، بحرین و جزایر جنوبی خلیج فارس مسلم گرداند.
منبع : ویکی پدیا
نظام اداری و حکومتی ایران
نظام اجتماعی ایران
نظام اقتصادی ایران
مناسبات خارجی ایران
منبع : ویکی پدیا
نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. سپس، از کار خود پشیمان شده برخی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر میدانست کشت. لازم به گفتن این نکته میباشد که همواره پزشکی فرانسوی در رکاب نادر شاه بود که بنا به عقیدهای امکان وجود دسیسه از جانب او نیز میرود.
او برای تامین هزینههای جنگهای خود مجبور بود تا مالیاتهای گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورشهایی در جایجای کشور روی میداد ولی زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورشها به خراسان رفته بود جمعی از سردارانش شبانه به چادر وی حمله کردند و اور ا به قتل رساندند.
علیقلیخان(عادلشاه/علیشاه)
علیقلیخان برادرزادهٔ نادر و فرزند ابراهیم خان ظهیرالدول بودهاست. علیقلیخان در بیشتر لشکرکشیهای نادر همراه او بودهاست و به دلیل شجاعت و دلیری همواره مورد علاقهٔ نادر بودهاست. به دلیل مشکلات اقتصادی پیش آمده از کشورگشاییهای دوران نادر و مالیاتهای بسیاری که نادر برای تامین هزینهٔ جنگها از تودهٔ مردم میگرفت، هر از چند گاهی شورشی در گوشهای از کشور به پا میشد. در یکی از این شورشها که در سیستان به پا شده بود، نادر، علیقلیخان را مامور کرد تا آن را سرکوب کند. به دلیل آنکه نادر در اواخر عمر نسبت به بسیاری از اطرافیانش بدبین شده بود، تهماسب قلی خان جلایر را به همراهی علیقلیخان به سیستان منصوب کرد. در میان راه بود که علیقلیخان سر از اطاعت نادر برداشت و بر ضد او یاغی شد و قیام کرد. زمانی از این شورش نگذشته بود که نادر به دست درباریان به قتل رسید.
پس از آگاهی از قتل نادر علیقلیخان اریکهٔ قدرت نادر، کلات و گنجینههای آن را تسخیر کرد و رضا قلی میرزا و همهٔ فرزندان نادر را به قتل رساند. تنها شاهرخ میرزا بود که جان سالم به در برد. سپس با لقب علی شاه یا عادلشاه در ۷ جمادیالثانی ۱۱۶۰ در مشهد بر تخت پادشاهی نشست. در این هنگام بود که برای رضایت مردم دست به بذل و بخششهای بسیار از گنجینههای نادر زد. علیقلی شاه برادر کوچکتر خود ابراهیم خان را به مناطق مرکزی جنوبی و غربی ایران گماشت. در طول حکومت یازده ماههٔ عادلشاه، محمد حسن خان قاجار قیام کرد و نیز برادرش ابراهیم خان نیز بر ضد او دست به شورش زد. عادلشاه که خود را در برابر شورش برادرش توانا نمیدید به تهران گریخت ولی طرفداران ابراهیمخان او را در تهران دستگیر کردند و به ابراهیم خان تحویل دادند. ابراهیم خان نیز به مانند نادر، او را کور کرد.
ابراهیم خان
ابراهیم خان از همراهان نادر در جنگ با ترکان بود و نیز در شورشهای اخیر در دوران نادر، جایگاه مهمی در سرکوب آنان داشت. او همچنین شورش سام میرزا را در اردبیل سرکوب کرده بود.
شاهرخ میرزا
او به دلیل اصل و نسب خود که از نوادگان سلطان حسین صفوی به شمار میرفت و نیز احترام و علاقهٔ نادر نسبت به او دارای محبوبیت نزد مردم بود که همین نیز باعث شد تا به حکومت برسد.
منبع : ویکی پدیا
در سال ۱۱۴۸ قمری نادرشاه کلیهٔ حکمرانان و کدخدایان ایران را در دشت مغان جمع کرد (بالغ بر ۲۰۰۰۰ نفر). او در شورای دشت مغان اعلام کرد که وظایف خود را انجام داده و تصمیم به استراحت و کنارهگیری از کارها دارد. بزرگان کشور که میدانستند او باطناً مایل به سلطنت است، وی را به سلطنت پذیرفتند. بدین ترتیب شاه عباس سوم صفوی از شاهی برکنار شده و حکومت سلسلهٔ افشار با پادشاهی نادر آغاز شد. نادر اندکی بعد در ۱۱۴۸ ه.ق. تاجگذاری نمود. شاعری به نام قوام الدین، ماده تاریخ تاجگذاری وی را «الخیر فی ماوقع» سرود که بر روی سکههای دوره افشاریه نیز منقوش گردید.
ادامه مطلب ...
نادرشاه افشار در سال ۱۰۶۶ه.ش در ایل افشار در درگز در شمال خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم میشد: یکی قاسملو و دیگری ارخلو یا قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و دره گز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند.
نام اصلی او نادرقلی بود و هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبکهای خوارزم به اسارت آنها در آمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخته و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد باباعلی بیگ بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرده بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را نادرقلی بیگ نامید.
ادامه مطلب ...
افشاریان، نام دودمانی ایرانی است که بر ایران حکومت کرد. بنیادگذار این دودمان نادرشاه افشار بود.