دودمان صفویه توانست از ایران دوباره «ملت-دولت» مستقل، خودمحور، نیرومند و مورد احترام بسازد که مرزهای آن در زمان پادشاهی شاه عباس یکم برابر مرزهای ساسانیان بود. پادشاهی صفوی پیشروی دولت ایران به چم نوین آن بود و در دورهٔ آنان شکل یک فرمانروایی متمرکز ملی و شیعی پایهگذاری شد که تا امروز پابرجاست. شاهان صفوی برای نگهداری استقلال ایران که پس از جنگهای بسیار به دست آمده بود، کوشش خود را صرف انباشتن خزانهٔ خصوصی کردند تا بتوانند هزینههای نظامی را تأمین کنند. برای همین داشتههای آنان در بخشهای گوناگون ایران گسترش یافت و فرمانروایی خانخانی و عشیرهای و دودمانهای محلی از بین رفت و فرمانروایی مرکزی با نیروی روزافزون جای آن را گرفت. چنانکه تاریخ ایران نشان داده که فرمانروایی متمرکز باعث نیرومندی و یکپارچگی کشور میشود و دولت نامتمرکز و فدرالی ناتوانی و آشفتگی ایران را در پی دارد.
رسیدن ایرانیان به مرزهای طبیعی خود، و در بعضی زمانها به ویژه در دورهٔ پادشاهی شاه عباس بزرگ و نادر به مرزهای دوران ساسانیان، به ایران شکوه و جلال پیشین را باز داد. برای اروپا که به گونهای سخت در معرض خطر دولت عثمانی بود، بسیار گرانبها و ارزشمند شمرده میشد، به گونهای که دوراندیشان مردم در آن دیار، دولت صفوی را مایه نگهداری خویش و نعمتی برای خود میپنداشتند و به همین شوند با پیامهای دلگرمکنندهٔ خود، پادشاهان ایران را به ادامه نبرد و ستیز با عثمانی تحریض میکردند. پس از عقبنشینی سلطان سلیمان قانونی از آذربایجان و تحمل تلفات سنگین سپاه عثمانی از سرما و برف و نبود آذوقه، فرستادهٔ ونیز در دربار عثمانی به پادشاه خود نوشت: «تا آنجا که عقل سلیم گواهی میدهد این امر جز خواست خدای بزرگ چیز دیگری نیست زیرا میخواهد که جهان مسیحیت را از ورطه نابودی پایانی رهایی بخشد (گفتهای از ترویزیانو سفیر دولت ونیزیا در دربار سلطان عثمانی) » و سفیر دیگری از دولتهای فرنگ که در استانبول به سر میبرد، همین مضمون را بدین گونه بیان کرد که: «میان ما و ورطه هلاک تنها ایران فاصله است، اگر ایران مانع نبود عثمانیان به سهولت بر ما دست مییافتند.»
برخی میپندارند ساختن دولت صفوی زیانی بزرگ برای جهان اسلام بود، بدین گونه که با رسمی کردن تشیع، و ناتوان ساختن تسنن، یکپارچگی دینی سرزمینهای اسلامی را که تا آن دوران به جای مانده بود، از میان برد و آن سرزمین پهناور و یگانه جغرافیایی را از میان برید و به خطر انداخت. لازم به گفتن است، پیش از این در سدههای چهارم تا ششم هجری، دولت اسماعیلی فاطمیان در مصر فرمانروایی در برابر خلافت عباسی درست کرده بود و تا زمانی که هر دو دولت نیرومند بودند، هیچ سختی در مبارزه با صلیبیان نداشتند. بنابراین به طور قطع این نخستین بار نبود، که یک فرمانروایی رسمی شیعی درست میشد. دوم، نیروی دولت عثمانی و گسترش پیاپی آن بدون پشتوانه فرهنگی و اجتماعی لازم انجام میشد. به گونهای که علیرغم چند سده چیرگی بر یونان، بالکان و چند کشور دیگر اروپایی تنها چندی از مردم آن بخشها مسلمان شدند و هر چند این گفته درست است که عثمانی بر اثر مناقشههای فراوان با صفویان همواره از مرزهای خاوری خود بیمناک بود و ناگزیر بخش بزرگی از نیروی نظامی خویش را در آن بخش صرف میکرد و از پیشرفت و تمرکز نیرو در جبهههای اروپا باز میماند، اما شکستهای بزرگ عثمانی در اروپا پس از دوره کردن وین در سال ۱۰۶۲ خ. ۱۶۸۳ میلادی و همزمان با ناتوانی و نابودی دولت صفوی رخ میدهد. به راستی عامل اصلی شکست عثمانیان، نه پیدایش دو فرمانروایی شیعه و سنی، بلکه برتری ابزارهای نظامی اروپاییان در سدهٔ هجدهم و ناتوانی ساختارها و بنیانهای اقتصادی و اجتماعی عثمانی نسبت به کشورهای اروپاست.
منبع : ویکی پدیا